بچه‌ها چگونه با مرگ مواجه شوند؟

از یک ویروس گرفته تا دیگر عوامل جهان دست به دست هم داده‌اند تا مرگ برای کودکان و نوجوانان امروز پا را فراتر از فیلم‌ها و داستان‌ها بگذارد؛ اما در دنیایی که دیگر با قصه‌ها نمی‌توان مرگ را از چشمان آن‌ها پنهان کرد، ادبیات برای آن‌ها چه روایتی از آن دارد؟

ممکن است پای اخبار تلویزیون یا برنامه‌های دیگری نشسته باشند که تصاویری از کشتارهای جهانی یا گورهای جمعی قربانیان کرونا در برابر چشمان‌شان جای گیرد، یا آن‌که در قاب یک فیلم یا مجموعه تلویزیونی شاهد صحنه قتل ظالمانه‌ای باشند، یا حتی واقعی‌تر از یک قاب؛ فرزند، خواهر، برادر یا از نزدیکان هزاران قربانی کرونا در حدود دو سال اخیر باشند، یا حتی فرزند کادر درمانی که به خودکشی تن می‌دهد یا … . شاید باورش دشوار باشد اما مرگ آن‌قدر زندگی‌مان را فراگرفته است که انگار دیگر نمی‌شود با دروغ‌هایی مثل سفر و … آن را از برابر چشم کودکان و نوجوانان پنهان کرد!

در دنیای کودکان و نوجوانان امروز، هر چیز شکلی متفاوت از نسل‌های گذشته در خود دارد؛ بسیاری از مفاهیم برای آن‌ها حتی پیچیده‌تر و عمیق‌تر از والدین‌شان است و انگار مرگ نیز از این قاعده مستثنی نیست.

این موضوع را مصطفی صدیقی در نوشتار «کودک، داستان کودک، و مواجهه با مفهوم مرگ» (منتشرشده در تفکر و کودک، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال چهارم، شماره دوم، ۱۳۹۲) چنین شرح می‌دهد: «مرگ از موضوع‌هایی است که کودکان و فلاسفه پرسش‌هایی مشابه درباره‌اش مطرح می‌کنند.

پرسش‌های کودکان بی‌شباهت به پرسش‌های فلاسفه یا دغدغه‌ها و اندوه‌های ادیبان درباره مرگ نیست؛ پرسش‌هایی که ناگزیر همه است. اونامونوی فیلسوف می‌گوید: «اگر چه مرگ‌اندیشی دل‌مان را می‌آزارد. ولی آبدیده‌مان می‌سازد. چیزی که برای کودکان نیز چهره‌ای از «تجربه» را نشان می‌دهد.

کودکان در سنین متفاوت برخوردهای گوناگونی با موضوع مرگ دارند، با این حال، در سال‌های آغازین کودکی درکی درست و واقعی از این مفهوم ندارند. ماری‌نگی درباره مراحل ادراکی مفهوم مرگ می‌گوید: «کودک فقط هنگامی که به سنین نه و ده‌سالگی پای می‌گذارد، مرگ را به‌مثابه روندی دارای قوانین مشخص، اجتناب‌ناپذیر، و در عین حال غیرقابل بازگشت درک می‌کند.»

اما روزی به نام ادبیات کودک و نوجوان، برابر با هجدهم تیر در تقویم مجالی شد تا نگاهی کنیم به پاسخ ادبیات برای مرگ در برابر کودکان و نوجوانان؛ داستان‌ها و شعرها چگونه مرگ را در روزگاری پر از آن، برای بچه‌ها به نمایش در می‌آورند؟

جمال‌الدین اکرمی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در «زندگی، مرگ و دیگر چیزها» (منتشرشده در کتاب ماه کودک و نوجوان آبان ۱۳۸۲ شماره ۷۳) به این موضوع پرداخته است. او در بحث «فرآیند مرگ در افسانه‌های کهن» عنوان می‌کند: «مرگ در افسانه‌های کهن، پیش از آن‌که واقعیتی تراژیک و ناگزیر باشد، بازی و اشاره‌های کودکانه است. مرگ «خاله سوسکه» پر از بازی واژگانی است و کودک را کم‌تر درگیر حس و اندوه و هم‌ذات‌پنداری با قهرمان قصه می‌کند؛ چرا که مرگ به شکل یک بازی روی می‌دهد و ادامه پیدا می‌کند.»

این نویسنده در جای دیگری از این مقاله به «مرگ‌گریزی در قصه‌های کودکان» می‌پردازد و می‌گوید: «ماکسیم گورکی، در داستان «بچه‌هایی که یخ نزدند»، از میراندن قهرمانان کوچک قصه خود تن می‌زند و آن‌ها را دوباره به زندگی بازمی‌گرداند.

فرار از میراندن قهرمانان قصه، رسم خوشایندی است: هر چند به نظر می‌رسد که گریز از آن نیز در همه قصه‌ها، به ویژه قصه‌های واقعی و تاریخی، امکان‌پذیر نیست.»

بر اساس پژوهش اکرمی، «مرگ قهرمانانه نیز ضمن آن که پذیرش مرگ را برای کودکان آسان می‌کند، نیرویی به آن‌ها می‌بخشد که فداکاری و دست شستن از جان را الگوی کنش‌های انسانی خود قرار می‌دهند. آرمان‌گرایی، رویکردی است که در روایت‌های مذهبی نیز پافشاری بر عقیده، حتی با بهای از دست دادن جان را الگوسازی می‌کند.»

او روایتی دیگر از مرگ در ادبیات را نیز ذیل عنوان «دگردیسی در مرگ سمبولیک» چنین توضیح می‌دهد: «تغییر شکل یافتن و یا عبور از پلی خیال‌آمیز برای رسیدن به سرزمین مرگ در ادبیات، گاه با سفری آرام و عرفانی همراه است؛ سفری که مخاطب بدون احساس تلخی چندانی از آن عبور می‌کند و دست در دست قهرمان قصه، به سرزمین جدید پا می‌گذارد.»

جمال‌الدین اکرمی در پایان این نوشتار  گویا به جلوه‌ای جدی‌تر از مرگ می‌پردازد و از «واقعیت‌پذیری در مرگ در ادبیات» می‌نویسند: «مرگ واقعی، شاید دشوارترین مرحله پذیرش حضور مرگ در ادبیات کودکان باشد، حتی دشوارتر از مرگ تراژیک، چرا که در مرگ تراژیک، واکنش‌های عاطفی، نوعی اسطوره‌سازی را در مرگ امکان‌پذیر می‌سازد و آن را در هاله‌ای از تقدس و رازگونی حفط می‌کند.

نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان، در فرآیندهای گوناگون، به طرح موضوع مرگ با تمام اجزای واقعی آن علاقه نشان داده‌اند.»

او ضمن ارائه چند مثال در تکمیل این بحث می‌آورد: «طرح دورنمایه مرگ در ادبیات کودکان و نوجونان، با ویژگی‌هایی همراه است که می‌توان در آخرین نگاه، آن‌ها را چنین دسته‌بندی کرد:

۱. در افسانه‌های کهن، طرح مرگ با بازی‌های زبانی و طنزی کودکانه و غیرتراژیک همراه است.

۲. در حکایت‌های کهن، رویداد مرگ پندآموز و عبرت‌انگیز و نتیجه منطقی فرآیندی است که نویسنده دنبال می‌کند: بدون حضور اندوهی ژرف و اثرگذار.

۳. در قصه‌های کودکانه، مرگ عمدتا نوعی دگردیسی و تغییر کل ساده و کیفی به شمار می‌آید و در آن مکانیزم، حذف شدن و نیستی، کم‌تر به چشم می‌خورد.

۴. در داستان‌های اسطوره‌ای، قهرمانی و عرفانی فرایندی است گاه تراژیک و غم‌افزا گاه شجاعانه و تحریک‌کننده و گاه آگاهانه و شناخت‌آفرین. در مرگ شجاعانه، قهرمان به شخصیتی الگوپذیر، تاثیرگذار و نامیرا تبدیل می‌شود و مرگ او، مرگی نجات‌بخش و هشداردهنده است. مرگ عرفانی با نوعی تعالی اندیشه و تکوین مرحله تکاملی انسان همراه است.

۵. طرح مرگ در شیوه‌های سورئالیستی، نوعی فعالیت فراواقعی ذهن به شمار می‌رود که در میان تب و هذیان و خیال‌های گسترده نویسنده صورت می‌گیرد و به چالشی میان واقعیت و خیال، هستی و نیستی و تردید و باور تبدیل می‌شود. در این چالش، خواننده بیش از همه، با سفر خیال‌های نویسنده و آشنایی‌زدایی جریان سیال ذهن او آشنا می‌شود.

۶. واقعیت‌پذیری مرگ در ادبیات رئالیستی و واقع‌گرا، فرآیندی است تلخ، اما واقعی و گریزناپذیر و به منظور آشنایی نوجوان با بخشی از واقعیت‌های موجود و ناگزیر صورت می‌گیرد. باورپذیری مرگ در این گونه ادبی گاه به حضور نوعی واکنش رمانتیک در خواننده می‌انجامد و گاهی ابعاد واقعی آن به او نشان داده می‌شود.

مرگ واقعی، مرگ عرفانی، مرگ اسطوره‌ای و مرگ سورئالیستی بیشتر در حوزه ادبیات نوجوان روی می‌دهد و درک ابعاد عاطفی و تاثیرگذار آن، عمدتا خارج از توان کودک خواننده به شمار می‌رود.

۷. طرح مرگ در ادبیات کودک و به ویژه نوجوان، نه تنها رویدادی منفی و نکوهیده نیست که گاهی طرح زیبایی‌شناسانه آن، به همراه کارکرد غنی زبان، عاطفه و استعاره، از آن فرآیندی درخشان و به یاد ماندنی خلق می‌کند، مشروط به آن که طرح این موضوع، با هوشمندی و آگاهی هنری نویسنده همراه باشد و با آگاهی از علاقه‌های مخاطب و با رویکردی هدفمند و والا صورت گیرد. بازتاب مرگ تلخ و سیاه، غیرهنرمندانه و غیرهدفمند در ادبیات کودک، نه تنها به شکل‌گیری شناخت و گسترش ذهن مخاطب نخواهد انجامید، بلکه نشانه‌های ترس و دلهره‌های پنهان موجود در متن، تا دیرباز ذهن کودک و نوجوان را خواهد آزرد و او را از یافتن نشانه‌های پرمعنی و پررمز و راز جهان اطراف دور خواهد کرد.»

منبع: ایسنا