دیکته و زاویه سرشار از کابوس و واقعیت
کتاب دیکته و زاویه دو نمایشنامه از ساعدی با عنوانهای «دیکته» و «زاویه» است. نویسنده با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفته ذهن توانسته بهخوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد.
روزهای انتهای دیماه همزمان است با تولد یکی از بزرگترین نویسندگان ایران که آثار او به زبانهای مختلف ترجمه شده و چندین فیلم براساس کتابها و نمایشنامههای او ساخته شده است.
غلامحسین ساعدی یا همان گوهر مراد زندگی پر ازحادثه و اسارت داشت که اثر سالهای زندان برای همیشه بر او باقی ماند و در آثارش هم اثر خود را گذاشت. ساعدی از اوایل تشکیل کانون نویسندگان عضو آن شد، پس از انقلاب به فرانسه رفت و در پاریس جان باخت و در گورستان پرلاشز، با تشییع جمع بزرگی از ایرانیان پاریس به خاک سپرده شد.
دیکته و زاویه
کتاب دیکته و زاویه شامل دو نمایشنامه از ساعدی با عنوانهای «دیکته» و «زاویه» است. نویسنده با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیبهای روحی آنان، توانست بهخوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد. فضای داستانها و نمایشنامههای او آکنده از درهمآمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش میدهد.
نخستین نوشتههای ساعدی در سال ۱۳۳۲ منتشر شد و چند سال بعد با چوببهدستهای ورزیل و پنج نمایشنامه درباره انقلاب مشروطه نام او در ردیف نمایشنامهنویسان مهم ایران قرار گرفت.ساعدی با چوببهدستهای ورزیل، بهترین بابای دنیا، تکنگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرواربندان، دیکته و زاویه و آی باکلاه! آی بیکلاه که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد.
زندگی بدحال ساعدی
ساعدی در خانوادهای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علیاصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانهدار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطهخواهان تبریز بود و خانواده پدریاش در دستگاه مظفرالدینشاه، شغل و مقامی داشتند، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده گرفت.
دوران دانشجویی ساعدی در تبریز با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی و آشنایی و دوستی با افرادی چون صمد بهرنگی همراه بود. او در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت بیشتر پیگیری کرد. نمایشنامه کلاته گل را نیز بهصورت مخفی در تهران به چاپ رساند.به دلیل محتوای مقالهها و داستانهایش، بهرغم داشتن مدرک پزشکی، بهعنوان سرباز صفر در پادگان سلطنتآباد تهران خدمت کرد و از همین دوران با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد.
در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و پیش از اینکه حرفه پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، در مطبش که در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد. او علاوه بر نوشتن چندین قصه و نمایشنامه و تکنگاری، چند مورد تجربه مطبوعاتی هم داشت که یکی از آنها سردبیری مجله انتقاد کتاب بود و دیگری هم مجله الفبا. پس از انقلاب ۱۳۵۷، ساعدی مجبور به ترک ایران شد و در فرانسه اقامت گزید و نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب را در فرانسه نوشت. ساعدی دوم آذرماه سال پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سَن آنتوان پاریس درگذشت.
منبع:ایرنا
مرتبط: