معرفی کتاب مزایای منزوی بودن

کتاب مزایای منزوی بودن اثر پرفورش استیون شباسکی با نگاهی عمیق به دوران نوجوانی قصد دارد تا روایتی پرکشش و جذاب از فراز و نشیب‌های زندگی نوجوانان را در روابط اجتماعی و عاشقانه به تصویر بکشد.

رمان مزایای منزوی بودن (The perks of being a wallflower) که توانسته هفته‌های متوالی در صدر پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز قرار گیرد، روایتی خاص از زندگی نوجوانی درون‌گرا به نام چارلی است که به دلیل شرایط سنی و زندگی پر فراز و نشیبش با مشکلات زیادی مواجه می‌شود. او زندگی سختی دارد و همیشه وقت خود را با نامه نوشتن برای یک دوست ناشناس سپری می‌کند. بدون شک این خود یکی از جذابیت‌های بی‌بدیل این رمان ساده اما در عین حال جذاب است. زیرا استیون شباسکی (Stephen Chbosky) در حقیقت داستان را به روایتگری چارلی در قالب همین نامه‌های کوتاه به تصویر می‌کشد.

داستان در مورد نوجوانی به اسم چارلی است که در ارتباط برقرار کردن با اطرافیانش با مشکل مواجه می‌شود. او مشکلات روحی بسیاری دارد و پیوسته دچار احساساتی متضاد می‌شود. اما این تمام مشکلات چارلی نیست او علاوه بر مشکلات دیگر نوجوانان، باید با مرگ خاله و خودکشی بهترین دوستش کنار بیاید.

استیون شباسکی در این رمان قصد دارد تا شما را با زندگی فردی سردرگم آشنا کند که با وجود تمام تلخی‌های اطرافش به شدت باهوش و با استعداد است. شاید شاخص‌ترین ویژگی‌های این رمان تأثیرگذار بیان طنز گونه‌ی شباسکی در آن است. زیرا به واسطه‌ی آن اثری جذاب و در عین حال خاص را خلق کرده، رمانی که در زیر لایه عاشقانه‌ و بیان طنزش شما را با داستان تلخ مواجه می‌کند.

بدون شک این رمان به دلیل بیان واقعیت‌های زندگی نوجوانان ارتباط خوبی با شما برقرار خواهد کرد. چرا که شباسکی با بیان این دوران از دید شخصی دیگر به شما یادآور می‌شود که بعضی تجربیات شخصی می‌توانند تا چه حد فراگیر و همگانی باشند.

این رمان پرکشش با موضوع دو راهی انفعال و اشتیاق، به اثری کلاسیک و در عین حال مدرن تبدیل شده است. نامه‌های چارلی فوق العاده، منحصر به فرد، خنده دار و ویرانگر هستند. شباسکی از زبان چارلی داستان عمیقا اثرگذاری را بازگو می‌کند که ما را با خود به دورانی دیوانه وار و مهیج می‌برد: بله دوران بزرگ شدن.

در آخر لازم به ذکر است روزنامه‌ی گاردین این رمان را نسخه‌ی مدرن کتاب ناطور دشت عنوان کرده، همچنین بر اساس این رمان جذاب فیلمی به کارگردانی خود شباسکی و بازی اما واتسون ساخته شده است.

نام نویسنده: استیون چباسکی

ناشر: میلکان

تصویرسازی: کاوان بشیری

گروه سنی: ۱۲ سال به بالا, گروه سنی د, کتاب ۱۰ – ۱۲ سال, کتاب ۱۳ سال به بالا

درباره ی نویسنده کتاب مزایای منزوی بودن:

شباسکی، نویسنده، تهیه کننده و کارگردان آمریکایی است. او در سال ۱۹۷۰ به دنیا آمده و با وجود اینکه سن زیادی ندارد اما سابقه‌ی خوبی تا کنون از خود برجای گذاشته است. بیشتر طرفدارانش شباسکی را با رمان مزایای منزوی بودن می‌شناسند.

در بریده‌ای از کتاب مزایای منزوی بودن می‌خوانیم:

من خیلی مذهبی بزرگ نشدم، چون پدرمادرم خودشون به مدرسه‌ی کاتولیک رفته بودن، ولی خیلی زیاد به خدا اعتقاد دارم. فقط اسمی براش نذاشتم. فکر کنم بدونی منظورم چیه. امیدوارم باوجوداین ناامیدش نکرده باشم.

در‌ضمن، بابا یه جر‌و‌بحث حسابی با پدرمادرِ پسره داشت. مادرِ پسره خیلی‌خیلی عصبانی شده بود و سر پسرش جیغ‌و‌داد کرده بود. پدر پسره ساکت مونده بود. بابا خیلی موضوع رو شخصی نکرده بود. به اونا نگفته بود که پسرشون رو تخمی بزرگ‌کردن یا یه همچین چیزهایی.

تا جایی‌که به بابام مربوط می‌شد، تنها چیزِ مهم این بود که کمک کنن پسرشون از خواهرم دور بمونه. همین‌که توافق شد، اونا رو ول کرده بود تا خونوادگی به این موضوع رسیدگی کنن. حداقل این چیزی بود که به ما گفت.

تنها چیزی‌که از بابام پرسیدم، در مورد مشکلات خونوادگی پسره بود. این‌که فکر می‌کنه اونا پسرشون رو کتک زدن یا نه. بابا بهم گفت سرم به کار خودم باشه، چون نمی‌دونه و هیچ‌وقت هم نمی‌پرسه و فکر نمی‌کنه مهم باشه.

«همه یه قصه‌ی گریه‌دار ندارن چارلی، و حتی اگه داشته باشن، دلیل نمی‌شه.»

فقط همین‌ها رو گفت. بعد رفتیم تلویزیون نگاه کنیم.

خواهرم هنوز از دستم عصبانیه، ولی بابا گفت کار درست رو انجام دادم. امیدوارم این‌طوری بوده باشه، ولی سخته گفتنش گاهی وقت‌ها.

در بخش دیگری از کتاب می خوانیم:

دوست عزیز

مثل همه‌ی صبح‌های بعد از اون شب اول، وقتی از خواب بیدار شدم احساس خستگی می‌کردم، قلبم تپش داشت و نمی‌تونستم خوب نفس بکشم. من و پاتریک وقت زیادی رو با هم می‌گذرونیم. خیلی هم مشروب می‌خوریم. یعنی پاتریک بیش‌تر می‌خوره و من مزه می‌کنم بیش‌تر.

دیدن دوستی که به این روز افتاده و این‌قدر زجر می‌کشه واقعاً سخته. مخصوصاً وقتی‌که هیچ کاری نمی‌تونی بکنی جز این‌که “پیشش باشی”. دلم می‌خواد کاری کنم که این وضع تموم شه ولی نمی‌تونم. به همین خاطر سعی می‌کنم هر وقت می‌خواد دنیاش رو بهم نشون بده باهاش باشم.

یه شب پاتریک منو به پارکی برد که مردها می‌رن تا همدیگه رو پیدا کنن. پاتریک بهم گفت اگه نمی‌خوام کسی مزاحمم باشه کافیه به چشم‌های کسی نگاه نکنم. گفت که ارتباط چشمی این‌جا به معنی موافقت با اینه که به‌شکل ناشناس با هم رابطه داشته باشین. هیچ‌کس حرفی نمی‌زنه. فقط جایی رو پیدا می‌کنن که برن. بعد از مدتی پاتریک کسی رو پیدا کرد که ازش خوشش اومد. پرسید سیگار لازم دارم و وقتی گفتم نه رو شونه‌م زد و با اون پسر رفت.

رو نیمکتی که اون‌جا بود نشستم و به اطراف نگاه کردم. تنها چیزی‌که می‌دیدم سایه‌هایی از آدم‌ها بود. بعضی‌ها رو زمین. بعضی‌ها کنار درخت‌ها. بعضی‌ها در حال راه رفتن. خیلی ساکت بود. بعد از چند دقیقه‌ای سیگاری روشن کردم و بعد صدای کسی رو شنیدم که تو گوشم چیزی گفت.

صدا پرسید: «یه سیگار اضافه داری؟»

برگشتم و مردی رو تو سایه دیدم.

گفتم: «البته.»

سیگاری رو به طرفش دراز کردم و اونم گرفت.

گفت: «آتیش داری؟»

گفتم: «البته.» و کبریتی براش روشن کردم.

مرتبط:

معرفی کتاب بچه‌های خاص خانه خانم پریگرین

معرفی کتاب بیرون ذهن من

معرفی کتاب چتر تابستان

فواید کتاب خواندن و خواص منحصر به فرد کتابخوانی