خوانش دوباره قصههای هانس کریستین اندرسن
خوانش دوباره قصههای هانس کریستین اندرسن
گرامیداشت زادروز «هانس کریستین اندرسن»
«هانس کریستین اندرسن» (Hans Christian Andersen)، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس برجسته دانمارکی، دوم آوریل ۱۸۰۵ در شهر اُدِنس (Odense) دانمارک زاده شد. او آثار ادبی بسیاری آفریده است که از میان آنها قصههای کوتاه و جذابش بیشترین آوازه را در جهان دارند و به زبانهای گوناگون برگردان شدهاند.
اندرسن در قصههایش ماجراهای تلخ و شیرین زندگی را با زبان ساده و لطیف بازگو میکند. بسیاری از ماجراهای این قصهها هنوز در زندگی روزمره ما در جریانند و خوانندهی مشتاق را به اندیشیدن دربارهی مسائل مهم زندگی فرامیخوانند. قصههای اندرسن را در هر سنی میتوان خواند و دوباره خواند، و هربار از خواندنشان لذّت بُرد و به لایههای تازهای در آنها پی بُرد. چنان که خود او نیز در آغاز قصه «هر کاری که پیرمرد بکند، درست است»[۱] میگوید:
«قصهها نیز مانند بسیاری از آدمها، هرچه از عمرشان میگذرد دوستداشتنیتر میشوند.»
شب عید است و همه شاد و خوشحال به دنبال خرید به اینسو و آنسو میروند. دخترکی پابرهنه در خیابان پرسه میزند و چیزی میفروشد. کسی او را نمیبیند و اهمیتی نمیدهد که یک دختر کوچک این وقت شب، در این سرما نباید بیرون باشد. هیچکس به این فکر نمیکند که چه سرنوشت وحشتناکی شاید در انتظار دخترکی باشد که در این شب زیبا در سرما بیرون میماند! هانس کریستین اندرسن به ما گفته بود یک کودک چه احساسهایی را در جهان ناامن تجربه میکند. رؤیاهای سادهاش در جهانی سرد و بیروح، که حتی به لنگه دمپایی کهنه او نیز رحم نمیکند، با شتاب در برابر چشمانش ناپدید میشوند. همه رؤیاها جز مرگ و دور شدن از این جهان پُر از رنج برای او دور از دسترس هستند. خوب است همه ما، دستکم یکبار با قصه «دخترک کبریتفروش»[۲] او به این سفر برویم و همراه یک کودک، رنج و هراس او از بیپناهیاش در شبی سرد و ناپدید شدن رؤیاهای کوچک و شیرین اما دستنیافتنی او را تجربه کنیم. سالها پس از نوشتن این قصه، جهانِ ساختهوپرداختهی ما همچنان کودکان را وادار میکند در شبهای سرد، در تنهایی و رنج، ناپدید شدن رؤیاهای کوچکشان را ببینند … .
…
دربارهی زندگی و آثار اندرسن متنهای بسیاری نوشته شده است که خواندن آنها برای آشنایی بیشتر با این چهرهی ارزشمندِ ادبیات کودکان خالی از لطف نیست. اما شاید فرصت خوبی باشد که اینبار در سالگرد زادروز او، به رابطهی خودمان بهعنوان یک خواننده با آثار این نویسندهی بزرگ نگاهی داشته باشیم. اگر در کودکی قصههای او را خوانده یا شنیدهایم، هم خودمان بار دیگر آنها را بخوانیم، هم اگر کودکی در نزدیکیمان داریم، لذّت شنیدن آنها را با او سهیم شَویم. اگر برخی یا همه قصههای اندرسن برایتان تازگی دارند، برای خواندن این آثار شیرین همراه با کودکان یا بهتنهایی، وقت بگذارید. لطافت و همچنین واقعنگری و جدیت این قصهها در بازتاب مسائل انسانی، هم فرصت اندیشیدن دوباره درباره معنای حقیقی زندگی را برای ما بزرگسالان فراهم میکنند و هم میراث اندرسن برای انسان و جامعه را در اندیشهی کودکان زنده نگه میدارد.
…
امپراتور لباس بر تن نداشت. هیچکس به او نمیگفت لخت است، همه از لباس زیبای او تعریف میکردند! اشتباه نکنید، برای ترس از مجازات نبود. دو خیاط حیلهگر برای بهدست آوردن پولِ بیزحمت، به امپراتور و مردم گفته بودند لباس ویژهای برای امپراتور دوختهاند که هر کس آن را نبیند، نادان است. امپراتور که دوست نداشت نادان به نظر برسد، در حالی که لباس تازه را نمیدید، وانمود کرد میبیند، آن را به تن کرد و بدون لباس از کاخ بیرون آمد. درباریان و مردم نیز که نمیخواستند نادان به نظر برسند، لخت بودن امپراتورِ کشورشان را با آن که میدیدند، نادیده میگرفتند و لباسی را ستایش میکردند که نبود. تنها پسرکی دانا و شجاع، آنچه را میدید فریاد زد: «امپراتور لباس بر تن ندارد!»
شاید قصه «لباس تازه امپراتور»[۳]، یکی از زیباترین روایتها برای بیان معنای «انتخاب آگاهانهی نادانی جمعی» باشد. انسانها انتخاب میکنند آنچه را با چشمشان میبینند، انکار کنند تا در میان گروهی که خود را «دانا» مینامند، پذیرفته شوند! اندرسن به زیبایی به ما یادآوری میکند به اندیشه و شناخت خود احترام بگذاریم و به آن اعتماد کنیم. او به ما میگوید کودکان دانا و شجاع هستند، واقعیتهایی که ما بزرگسالان نمیخواهیم ببینیم، بازگو میکنند و گوش دادن به آنها ما را از خوابهایی که برای خودمان بافتهایم و باورشان کردهایم، میتواند بیدار کند.
شاید برای بزرگداشت بهتر نام هانس کریستین اندرسن جنبشهای به رهبری کودکان و نوجوانان در سراسر جهان در زمینههای گوناگون صلح، آموزش و طبیعت را جدیتر بگیریم، به پرسشهایی که هر روز در خانهها یا کلاسهای درسی از پدرها و مادرها و آموزگاران میپرسند، گوش کنیم و دربارهی آنها بیاندیشیم. بودن در کنار کودکان فرصت بیمانندی برای تجربهی جهان چنان که هست و فراتر از قراردادها و توافقهای جمعی برای دیدن و ندیدن است. از این فرصت بهره ببریم.
…
پری دریایی اندرسن، برخلاف برداشتهای رایج، سادهدل نیست که گرفتار فریب جادوگر شده باشد. او شجاع است و فراتر از سرنوشتش میاندیشد. او آگاهانه تصمیم میگیرد داشتههایش را از دست بدهد تا چیزی گرانبهاتر بهدست بیاورد. قصه «پری دریایی کوچک»[۴] پایانِ خوش متعارف ندارد، بلکه به ما میگوید، برخی انتخابها و تصمیمها، دردناک و شاید مانند از دست دادن باشند. اندرسن بازهم با روشی دیگر به ما یادآوری میکند که همه چیز چنان نیست که میپنداریم.
خواندن قصههای «پری دریایی کوچک» و «جوجه اردک زشت»[۵] شاید به ما کمک کند استعدادها، خواستها، تصمیمها و دیدگاههای متفاوت یا ناآشنای کودکان و نوجوانان را بهتر دریابیم. شاید همه چیز چنان که اکنون میبینیم، پیش نرود. شاید با پیگیری یک تصمیم یا رشد یک استعداد متفاوت، آیندهای زیباتر از آنچه در ذهن ما نقش بسته، پدیدار شود.
هریک از قصههای هانس کریستین اندرسن پنجرهای به زاویهای از زندگی است که شاید از دید ما دور مانده باشد. اکنون فرصت خوبی است تا هر روز یکی از این پنجرهها را بگشاییم، همراه کودکان از خواندن قصهها لذّت ببریم و دربارهی آنها بیاندیشیم. شاید بهترین شیوه برای بزرگداشت اندرسن، نه بزرگداشت نام، بلکه خواندن و اندیشیدن دربارهٔ میراثی است که از او برای ما بهجا مانده است
منبع:https://ketabak.org
مرتبط:
کتاب «قصهی عمو نوروز و خاله نوبهار» بازنشر شد