دو آسیب خانمانسوز در میان خانواده
دو آسیب خانمانسوز در میان خانواده
اغلب کودکانی که در خانواده با دو پدیده طلاق و اعتیاد مواجه هستند و یکی از والدین آنها ممکن است درگیر این پدیده باشند، در معرض بزهکاری رفتاری و اجتماعی هستند. طلاق نهتنها فروپاشی خانواده را منجر میشود، بلکه اگر همراه با اعتیاد یا طلاق بر اثر اعتیاد والدین باشد، کودکان را به سمت و سویی هدایت میکند که به خطاهای اجتماعی گرایش بیشتری پیدا میکنند. خانوادههای از هم فروپاشیده نظام تربیتی سستعنصری دارند و کودکان و نوجوانان خود را نیز به نابودی اجتماعی میکشانند.
طلاق نامی ساده است که در عین حال مفهومی پیچیده دارد و در اکثر فرهنگها پدیدهای نکوهش شده، اما رو به افزایش است. طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و معمولا اتفاق میافتد که استحکام خانواده بنا به دلایلی از بین میرود و میان زوجها ناسازگاری و تنش ایجاد میشود.
اتمسفر خانواده
دکتر شمسالدین کهانی، روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه میگوید: همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود، چنانچه طرفین نتوانند به دلایل قانونی، شخصیتی، اجتماعی و محیطی با یکدیگر زندگی کنند، ناچار طبق مقررات با ضوابطی از هم جدا میشوند. از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هر ستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند، بنابراین طلاق با این دید به عنوان یکی از پیچیدهترین پدیدههای اجتماعی ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشترین اثرات مخرب خود را روی فرزندان به جا میگذارد. آمارها حاکی از آن است که طی دهههای اخیر درصد طلاق بالا رفته، طوری که آسیبشناسان اجتماعی عقیده دارند در شهرها و کلانشهرها از هر سه ازدواج یکی به طلاق منجر میشود که متاسفانه پیامدهای جبرانناپذیری را به دنبال خواهد داشت. نتایج مطالعات مختلف نشان داده است ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، کاهش شدید در اعتماد به نفس خانواده به وجود میآورد. چنین کمبودی میتواند ماهیتی روانی، اجتماعی و هیجانی داشته باشد. این مطالعات نشان داده است نهتنها طلاق سطح اعتماد اعضای خانواده را کاهش میدهد، بلکه باعث میشود یکی از طرفین یا هر دو به طور قابل ملاحظهای احساس اضطراب، پوچی و افسردگی کنند.
این روانشناس بالینی در ادامه میگوید: در یک دیدگاه کلنگر طلاق پدیدهای است که در همه جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد، زیرا از طرفی بر کمیت جامعه اثرگذار است، یعنی عنصر اساسی بقای نسل را تحتتاثیر قرار میدهد و از سوی دیگر به کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد، زیرا موجب میشود فرزندانی فاقد سلامت روان در عرصههای جامعه حضور پیدا کنند. مطالعات مختلفی در رابطه با اعتیاد و طلاق انجام گرفته که اعتقاد بر این است اعتیاد به عنوان یک بیماری و عارضهای روانی، اجتماعی و اقتصادی همواره از دیدگاه روانشناسی و جامعهشناسی و هم از دیدگاه قانون، اخلاق و مذهب مورد توجه بوده است. اعتیاد به موادمخدر علاوه بر زیانهایی که به طور مستقیم برای مصرفکنندگان دارد، یکی از عوامل اصلی گسترش بیماریهایی چون ایدز و هپاتیت است و همچنین زیانهای اجتماعی و اقتصادی قابل توجهی را برای خانواده و جامعه به دنبال دارد که میتوان از آن به از بین بردن بخشی از نیروی فعال جامعه اشاره کرد. یکی دیگر از پیامدهای اعتیاد، پیامدهای خانوادگی است، چراکه با وجود یک فرد معتاد در خانواده به زندگی همه اعضا به نحوی صدمه میزند، چراکه اعضای خانواده برای حفظ زندگی مجبور میشوند در زندگی خود تغییراتی اعمال کنند تا بتوانند با اثرات مخرب ویرانگر اعتیاد کنار آیند. به مرور زمان این هوش باعث میشود خود آنها نیز در زندگیشان با مشکلات فراوانی روبهرو شوند که مجموعهای از عواطف و احساسات ویرانگر در چنین فضایی ایجاد میشود.
همزیستی و همجواری
این عضو هیاتعلمی دانشگاه تصریح میکند: سلامت روانی و رفتاری، کیفیت زندگی اعضای خانواده به علت همزیستی یا همجواری در کنار فرد معتاد را به خطر میاندازد که مهمترین آنها شامل احساس گناه و حالتی است که افراد خانواده تصور میکنند به نوعی در اعتیاد فرد نقش داشتهاند. خشم شامل خشمهای ناگهانی و رفتارهای غیرقابل پیشبینی یا خشم از علل و عواملی است که موجب بروز اعتیاد او شدهاند، از آنجایی که بیماری اعتیاد یک روند تدریجی است و به آرامی از مصرف تفریحی و مقطعی به مصرف جدی و دائمی تبدیل میشود، از این رو بسیاری از افرادی که مصرف موادمخدر را آغاز میکنند، متوجه جدی بودن اعتیاد خود نیستند و از پیشرفت بیماری در خود اطلاع و آگاهی ندارند و اعضای خانواده نیز زمانی متوجه این موضوع میشوند که تغییرات ناخوشایندی در رفتار و حالات روانی او ایجاد شده است و با شدت گرفتن اعتیاد فرد معتاد ناچار وقت و انرژی بیشتری برای تهیه و آمادهسازی و صرف مواد یا گاه ترک آن صرف میکند. تهیه و مصرف مواد تنها دغدغه فرد معتاد میشود، بهتدریج این فرد کمکم رابطه خود را با اعضای خانواده کمتر میکند. در عوض رابطه بین فرد معتاد و موادمخدر به مفهومی بسیار واقعی به بخشی از محیط خانواده تبدیل میشود و به مرور خانواده متوجه میشوند خانه دیگر جای امنی برای آنها نیست و تنش و اضطراب جایگزین ایمنی و آسایش قبلی میشود که به مرور هر یک از اعضای خانواده معتاد در واکنش به تغییرات شدید شخصیتی به طور ناخواسته روش خاصی را برای مقابله با عواقب و پیامدهای ناشی از اعتیاد او انتخاب میکنند.
دکتر کهانی در ادامه میافزاید: همسر، والدین و فرزندانی که معتاد نیستند، اغلب ناچار میشوند نیازهای خود و دیگر اعضای خانواده را نادیده گرفته و برای اینکه مشاجرات بین اعضای خانواده به وجود نیاید، رفتارهای دردسرآفرین فرد معتاد را توجیه یا تحمل کنند و برای بقای خود و خانواده نقشهایی که به آنها تحمیل شده را میپذیرند و معمولا مقررات و قواعد حاکم بر خانواده که پیش از معتاد شدن یکی از اعضای آن امنیت و توانایی روبهرو شدن با مشکلات را در خانواده تامین میکرد، کارآیی خود را از دست داده و به تدریج مقررات و قوانین جدیدی جایگزین آنها میشود و همه اعضا اجباری از آن تبعیت و پیروی میکنند. نخستین قانون، حرف نزدن است و همه اعضا مسائل و مشکلاتی که موجب رفتارهای نامطلوب ناشی از بیماری اعتیاد در خانواده شده است را میبینند، اما هیچ فردی در مورد آن صحبت نمیکند. دومین قانون سرکوب کردن احساسات است. افراد خانواده احساس خود را سرکوب میکنند، به عبارت دیگر جرات پرداختن به احساسات واقعی خود مانند غم و خشم را ندارند. قانون سوم، اعتماد نکردن است، افراد خانواده مجبور میشوند صادق نباشند و نهتنها به دیگران، بلکه به خودشان هم دروغ بگویند. اعضای خانواده با استفاده از مقرارت جدید و برای سازگار کردن خود با شرایط تازه راه و روش خاصی را انتخاب میکنند؛ این مقررات جدید به منظور حفظ کانون خانواده ایجاد میشود، اما اغلب برای آسایش و رفاه خانواده زیانبار است. از طرف دیگر در خانوادهای که والدین هر دو به اعتیاد مبتلا میشوند، گاهی این مسوولیتها را فرزند بزرگتر آنها به عهده میگیرد که ادامه این وضعیت سرانجام زندگی آنها را غیرقابل اداره کرده و منجر به از هم پاشیده شدن کانون نیمبند بیمار خانواده میشود. زندگی در خانوادههایی که با مشکلات اعتیاد روبهرو هستند، بسیار دشوار است و به همین علت در خانواده آسیبدیده از اعتیاد افراد با انواع مشکلات عاطفی، روحی و روانی و اختلالات رفتاری روبهرو میشوند. بیماری اعتیاد اعضای خانواده فرد معتاد را تحت فشارهای عصبی و رفتارهایی غیرعادی قرار میدهد.
قانونهای سخت زندگی
وی میافزاید: فرد معتاد یا اعضای خانواده او برای حفظ بنیان خانوادهای که بهتدریج در حال از هم پاشیده شدن است، ممکن است مسائل را وارونه جلوه دهند. حضور کودکان در محیط آشفته خانواده باعث میشود احساس نیاز در وابستگی کودکان به والدین خود با ترس و نگرانی همراه باشد. کودکان خانوادههای معتاد در دوران جوانی ممکن است با هیجانات و احساسات شدید روحی و روانی روبهرو شده و به علت عدم برخورداری از حمایت و تربیت مناسب خانوادگی نمیتوانند این مسائل و مشکلات را درک و آنها را حل و فصل کنند، در نتیجه معمولا نوجوانی که در یک خانواده معتاد پرورش یافته است، رفتارهای تدافعی شدیدی از جمله نادیده گرفتن احساسات خود، انکار وجود مشکلات، مقصر دانستن دیگران، توجیه کردن و منطقی جلوه دادن مشکلات و مشکلات تحصیلی را تجربه خواهند کرد. تحقیقات نشان داده وقتی کودکان بزرگتر میشوند، دیگر علائم افسردگی و اضطرابی بیثباتی در احساس و رفتار و رفتارهای بزهکاران و مشکلات ارتباطی، مشکل مهارتهای ارتباطی و کاهش اعتماد به نفس و مستعد اعتیاد میشوند. از جمله عوامل افزایش طلاق در جامعه بویژه جوامع شهری علاوه بر مشکلات اقتصادی و عدم حمایتهای عاطفی و روانی و نبود مهارتهای سازگارانه در زندگی مشکل اعتیاد است.
دکتر کهانی تصریح میکند: بر اساس مطالعات از همگسیختگی خانواده زندگی نوجوان یا یکی از والدین، طلاق والدین، اعتیاد والدین و دیگر موارد همگی از جمله عواملی هستند که تمایل نوجوان را به مصرف مواد و گرایش به اعتیاد بیشتر میکند. دعواها و ناسازگاریهای روانی والدین، کتککاری میان آنها و بروز خشونتها نیز موجب میشود کودک بر پایه این گزارش متخصصان بهداشت روانی اتمسفر خانواده و ترمیم زخمهای عاطفی، طلاق و فروپاشی خانواده ضمن بر هم زدن تعادل روانی و عاطفی افراد خانواده موجب بروز آسیبهای اجتماعی میشود. تحقیقات نشان میدهد اثرات طلاق روی فرزندان بستگی به سن کودک و جنسیت، شخصیت و میزان ناسازگاری و درگیری والدین و حمایت خانواده و دوستان کودک دارد. پراکنده شدن اعضای خانواده و محرومیت فرزندان بعد از فروپاشی و از هم گسیختگی خانواده آنان را از داشتن مزایا و مواهب یک زندگی خانوادگی محروم میکند. بررسیها نشان داده است کودکان طلاق بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل میدهند. عدم وجود روابط عاطفی میان والدین با خشونت عامل اصلی در بزهکاری نوجوان محسوب میشود.
این روانشناس بالینی در ادامه با اشاره به راهکارهای موجود میگوید: کودکان و نوجوانانی که شاهد طلاق والدین خود بودهاند، پایان زندگی مشترک والدین خود را سختترین اتفاق زندگی میدانند. متخصصان روانشناسی بخشی از علت این مساله را کوچ آنان در زندگی با یکی از والدین میدانند و چون حضور ناگهانی یکی از والدین در کنار آنها بیرنگ میشود، بخشی از ارتباط با آنها با یک جای خالی مواجه شده که این خلأ به سختی است که باید در برابر آن تاب بیاورند، از این رو توصیه میشود به والدینی که قصد جدایی دارند، با توجه به رفتارهای خود که از روی ناآگاهی یا لجبازی است، از وارد شدن آسیبها و ناکامیهای عمیقتر در فرزندان خود جلوگیری کنند، بنابراین کودکان نیاز به درک شدن دارند و این نیاز بعد از طلاق والدین شدت مییابد و باید احساسات آنها از سوی والدین درک شده و ارتباط با نزدیکان در آخر هفته برخی رنجهای آنان را کم خواهد کرد.
منبع: http://www.ghatreh.com
مرتبط:
چگونه یک مادر شاد و خانواده دوست باشیم ؟