قصههای تاریک ریلکه مولانای اروپا
ریلکه جزو شاعران اوایل قرن بیستم است که در شکلگیری شعر نو در اروپا و جهان، نقش شایانی ایفا کرده است.
کتاب «قصههایی برای تاریکی» اثر راینر ماریا ریلکه، شاعر پرآوازه آلمانی است. علی عبدالهی آن را به فارسی برگردانده و انتشارات نقش و نگار آن را به چاپ رسانده است. در مهم بودن ریلکه در آلمان باید گفت که عبدالهی مترجم کارهای او معتقد است که ریلکه، مولانای اروپا است.
راینر ماریا ریلکه، شاعر و نویسندهی بزرگ آلمانی را اغلب ایرانیان تنها به شاعری میشناسند. ریلکه جزو شاعران اوایل قرن بیستم است که در شکلگیری شعر نو در اروپا و جهان، نقش شایانی ایفا کرده است. طرحهای ریلکه، قصههای پایان نیافته او هستند که پس از مرگ ریلکه جمعآوری شدهاند. در میان آنها نوشتههای بسیار کوتاهی در موضوعات مختلف به چشم میخورد.
برخی از سرودهها و داستانهای ریلکه توسط مترجمانی چون شرفالدین خراسانی، پرویز ناتل خانلری و علی عبداللهی به فارسی ترجمه و منتشر شدهاست. پرویز ناتل خانلری در سال ۱۳۲۰ اثری با عنوان «نامههایی به شاعری جوان» را ترجمه کرد. تا کنون، آثار او به دفعات به فارسی برگردانده شدهاست. علاوه بر این اثر تاکنون رمان «دفترهای مالده لائوریس بریگه» به ترجمه مهدی غبرائی، ترجمه گزیدهای از اشعار او در «کتاب شاعران» (و همچنین مجموعهای از آثارش به قلم علی عبداللهی از این شاعر به فارسی برگردانده شدهاند.
من اصلا نمیخواهم بمیرم
نمایشنامهها و درامهای ریلکه در مقایسه با آثار دیگر او شهرت چندانی ندارند و در واقع میتوان ادعا کرد که ریلکه هرگز درامنویس موفقی نبوده است. نامههایی که ریلکه به افراد مختلف نوشته، جایگاه مهمی در میان آثارش دارند. این نامهها که رقمشان به هفت هزار میرسد همچون کلیدی هستند برای شناسایی زندگی و منش ریلکه از رهگذر کشف لحظههای خودمانی و صمیمی او با دیگران.
در بخشی از کتاب «قصههایی برای تاریکی»آمده است: «من خودم کشاورز یا اگر لازم شد دهاتی سادهای خواهم شد. چون باید به هر حال آدم پیشهای داشته باشد که هم خدا خوشش بیاید هم خلق خدا. خیال میکنید میشود خدا ما را در ته این حیاط پشتی تاریک ببیند و ده روزی هم که شده اوقاتش از این بابت تلخ نشود؟ از این ها گذشته فراموش نکنید که همه چیز در بیرون در رقص و نوسان است. کسی پایش خواب نمیرود و قلبش در سینهی تنگش خفه نمیشود. ظاهرا ما زندگی ثابتی داریم. در حالی که اصلا این طور نیست. روی این زندگی نباید چنین اسمی گذاشت. این زندگی ما نوعی خودکشی یا دست کم مرگ تدریجی است، در حال سکون. اما من اصلا نمیخواهم بمیرم.
مرتبط: