معرفی کتاب ناطور دشت
ناطور دشت (ناتور دشت) رمانی به قلم نویسنده آمریکایی جروم دیوید سالینجر است. آراز بارسقیان مترجم این کتاب میگوید: ناطورِ دشت داستان آدمی است شبیه من و خودت. روایت زندگی پسر جوانی که سعی دارد تو این دنیای نکبتی، پیچوخمهای زندگی را از سر بگذراند و ببیند آخرسر کجای این دنیا باید وایستد.
این اثر ماندگار ادبیات آمریکا که در سال ۱۹۵۱ به جاپ رسید و در فهرست ۱۰۰ کتابی که باید پیش از مرگ خواند هم آمده، روایت بیگانگی جوانی است به نام «هولدن کالفیلد» با دنیای پیرامونش که در نظرسنجی «مجلهٔ کتاب» عنوان دومین شخصیت ادبی جهان را به دست آورد. علت این انتخاب را زمانی متوجه میشویم که حتی وقتی کتاب را میبندیم هم حس میکنیم او تا ابد همراهمان است و قسمتی از فکر و احساسمان را به خودش اختصاص میدهد. «هولدن» مظهر جوانان در جای جای دنیاست، جوانانی که فشارها و تنشهایی از قبیل زندگی کردن مطابق قوانین، تلاش برای رهایی از ارتباطات بیمعنای انسانی و محدود کردن شخصیتشان، آنان را از هر طرف احاطه کرده است.
هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در لحظهٔ آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهراً قصد دارد آنچه را پیش از رسیدن به اینجا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم میکند، و رمان نیز بر همین پایه شکل میگیرد. در زمان اتفاق افتادن ماجراهای داستان، هولدن پسر شانزده سالهای است که در مدرسهٔ شبانهروزی «پنسی» تحصیل میکند و حالا در آستانهٔ کریسمس به علت ضعف تحصیلی (چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمرهٔ قبولی آوردهاست) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانهشان در نیویورک برگردد.
تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یکشنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج میشود اتفاق میافتد. او میخواهد تا چهارشنبه، که نامهٔ مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش میرسد و آبها کمی از آسیاب میافتد، به خانه بازنگردد. به همین خاطر، از زمانی که از مدرسه خارج میشود، دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری میکند و این دو روز سفر و گشت و گذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعهٔ پُر هرج و مرج آمریکا.
باید خاطرنشان ساخت ناطور دشت با روایت شیرین سلینجر و ترجمه خاص آراز بارسقیان آنقدر دلنشین است که خواننده کاملا با شخصیت آن، که در جستوجوی مفهوم واقعی زندگی است همدل و هم فکر میشود.
درباره ی نویسنده:
جروم دیوید سالینجر، نویسنده معاصر آمریکایی در سال ۱۹۱۹ در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی (که پس از ازدواج با پدرش به یهودیت گروید) به دنیا آمد. نخستین اثر سالینجر به نام جوانان در سال ۱۹۴۰ در مجله استوری چاپ شد. چند سال بعد (طی سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶)، داستان ناطور دشت به شکل دنبالهدار در آمریکا منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۱ روانه بازار کتابِ این کشور و بریتانیا شد. این کتاب در مدت کمی شهرت و محبوبیت فراوانی برای سالینجر به همراه آورد. البته این کتاب در مناطقی از آمریکا بهعنوان کتاب غیراخلاقی معرفی شد و در فهرست کتابهای ممنوعه دهه ۱۹۹۰ منتشرشده از سوی «انجمن کتابخانههای آمریکا» ــ قرار گرفت.
از دیگر آثار این نویسنده میتوان به فرانی و زویی، نُه داستان (دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم)، تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور، جنگل واژگون، نغمه غمگین، هفتهای یه بار آدمو نمیکشه و یادداشتهای شخصی یک سرباز اشاره کرد.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
اگر آمدهای بشنوی متولد کدام شهرم و کودکیِ نکبتم چطور گذشته و مامان بابام قبل از بهدنیاآمدنم چه میکردند و چه میدانم از این دیویدکاپرفیلدبازیها… بیخیال! اذیتت نمیکنم، راستش اعصابش نیست. تعارف نکرده باشم اینها هم خمیازهآورند، هم اگر به گوش مامان بابام برسد که از زندگیشان چیزی درز دادهام، بندهخداها بواسیرشان در میرود. آنقدر حساساند که نگو و نپرس، بهخصوص بابا. نمیگویم مهربان نیستند چون توش شک ندارم، ولی خب زیادی حساساند. بعدش هم قرار نیست عین این پیرمردها بشینم برات از سرگذشتم بگویم. فقط برات از بلایی میگویم که دوروورِ کریسمس سال پیش سرم آمد و جانبهلبم کرد و کارم را به علافیِ اینجا کشاند. به برادرم دیبی هم اینها را گفتهم. تو هالیوود کار میکند.
دخترِ بامزهای بود؛ جینو میگم. نمیشد گفت خوشگله. ولی دستودلِ منو میلرزوند. دهنِ گلوگشادی داشت. منظورم اینه که وقتی حرف میزد یا در مورد چیزی هیجانزده میشد لبولوچهش پنجاه طرف تکون میخورد. من عاشقِ همین بودم. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۷۹)
راستش هیچ تحملِ کشیش جماعتو ندارم. مخصوصا اونایی رو که میاومدن تو مدرسهها و با لحنِ مقدس خطابه میخوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم میآد. نمیفهمم چرا نمیتونن با لحنِ معمولی حرف بزنن. موقعِ حرفزدن خیلی حقهباز به نظر میاومدن. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۰۱)
اگه کسی کاری رو خیلی خوب انجام بده، بعدِ یه مدت دیگه مواظبِ کارش نیست و خودنمایی میکنه و اونوقت دیگه خوب نیست. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۲۵)
پسر، وقتی یکی میمیره، حسابی مرتبش میکنن. امیدوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کلهش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمیدونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبهها گل بذارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل میخوای چیکار؟ (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۵۱)
نمیخوام بهت بگم فقط آدمای تحصیلکرده و محقق میتونن چیزای باارزشی به دنیای ما اضافه کنن. اصلا اینجوری نیس. ولی معتقدم که آدمای تحصیلکرده و محقق، اگه هوش و خلاقیت داشته باشن – که متاسفانه بیشترِشون ندارن – احتمالا آثارِ بینهایت باارزشی از خودشون بهجا میذارن تا اونایی که هوش و خلاقیتِ نصفهنیمه دارن. اونا معمولا نظرشونو روشنتر بیان میکنن و معمولا هم مشتاقن که پی افکارشونو تا آخر بگیرن. و از همه مهمتر، در اکثر موارد از متفکرای غیرمحقق و تحصیلنکرده متواضعتَرن. میفهمی چی میگم؟ (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۸۴)
نکته جالب توجه دیگر در مورد این کتاب این است که چاپ نهم آن در سال ۱۳۹۳ با شمارگان ۱۰ هزار نسخه روانه بازار شده است که در نوع خود در ایران بینظیر است و نشان میدهد که فارسیزبانان هم از این کتاب استقبال میکنند.
ناطور دشت از محبوبترین و تاثیرگذارترین رمانهای امریکایی است؛ بنابراین مطالعه آن را به همه کتابخوانها پیشنهاد میکنیم.
مرتبط: