شنبه‌ای که هیچوقت از راه نمی‌رسد

اگر از شما بپرسند هفته آینده درس می‌خوانید یا سریال‌های آبکی تماشا می‌کنید؟ پاسخ می‌دهید معلوم است؛ درس! اگر بپرسند میوه و سبزیجات تازه می‌خورید یا فست‌فود و شیرینی؟ باز جوابتان روشن است. آینده محلِ وعده‌های تلنبارشده ما برای زندگی بهتر، سالم‌تر و مفیدتر است. پس چرا این وعده‌ها محقق نمی‌شوند؟ آیا راهی هست که بتوانیم از این وضع بیرون بیاییم؟

 فصلنامه «ترجمان علوم انسانی» در ادامه نوشت:

باور غلط: «اهمال‌کاری می‌کنید، چون تنبل هستید و نمی‌توانید زمانتان را به‌خوبی مدیریت کنید.»

حقیقت: «عامل اهمال‌کاری این است که در مواجهه با انگیزه‌های ناگهانی ضعیف هستیم و نیز اینکه نمی‌توانیم درباره تفکر فکر کنیم.»

پژوهش‌های متعددی نشان داده است انسان‌ها معمولاً بسته به طول زمان ترجیحاتی متناقض دارند. اگر از شما بپرسند هفته آینده میوه می‌خورید یا کیک، معمولاً می‌گویید میوه. هفته بعد، وقتی برشی از کیک شکلاتی آلمانی و یک سیب به شما تعارف کنند، طبق آمار، به احتمال بیشتر کیک را انتخاب می‌کنید. وقتی برای آینده برنامه می‌ریزید، فرشته درونتان به گزینه‌های پرخاصیت اشاره می‌کند ولی در همان لحظه سراغ چیزهای خوشمزه و لذت‌بخش می‌روید. به همین خاطر است که سوپرمارکت‌ها شیرینی‌ها را درست کنار محل پرداخت می‌گذارند. این را معمولاً «پیش‌داوری لحظه حال» می‌نامند؛ حالتی که نمی‌توانید درک کنید خواسته‌تان در طول زمان تغییر می‌کند و چیزی که الان می‌خواهید همان چیزی نیست که بعداً هم خواستارش هستید. همین تمایل لحظه حال نشان می‌دهد که چرا کاهو و موز می‌خرید اما بعداً یادتان می‌آید که آنها را نخورده‌اید و دورشان می‌اندازید. به همین دلیل است که در کودکی تعجب می‌کنید چرا بزرگ‌ترها اسباب‌بازی‌های بیشتری ندارند. به خاطر همین پیش‌داوری لحظه حال است که برای دهمین سال همان عهد همیشگی را با خود بسته‌اید، اما این‌بار واقعاً جدی هستید. می‌خواهید وزن کم کنید و چنان شکم شش‌تکه‌ای بسازید که تیر از روی آن کمانه کند. خودتان را وزن می‌کنید. یک دی‌وی‌دی ورزش و تمرین می‌خرید. یک ست وزنه و دمبل سفارش می‌دهید. روز اول، بین دویدن و فیلم‌دیدن، فیلم را انتخاب می‌کنید. روز دیگر با دوستانتان بیرون رفته‌اید و می‌توانید بین چیزبرگر و سالاد یکی را انتخاب کنید؛ انتخابتان چیزبرگر است. این اشتباهات بیشتر و بیشتر می‌شوند اما همیشه به خودتان می‌گویید بالاخره بر آنها غلبه می‌کنید. از شنبه دوباره شروع می‌کنید و باز آن را به شنبه بعدی می‌اندازید. خودتان را زجرکش می‌کنید. با رسیدن زمستان، عهد سال آینده‌تان را برای خودتان مشخص می‌کنید.

برای خرید هدیه‌های کریسمس تا لحظه آخر صبر می‌کنید. مراجعه به دندانپزشک یا هر دکتر دیگر یا ارسال اظهارنامه مالیاتی را عقب می‌اندازید. یادتان می‌رود برای رأی‌دادن ثبت‌نام کنید، روغن خودرویتان باید عوض شود، کوهی از ظرف‌های نَشُسته در آشپزخانه تلنبار شده است که در حال بیشترشدن هستند. آیا بهتر نیست لباس‌هایتان را الان بشویید تا آخر هفته‌تان با لباس‌شستن تلف نشود؟ احتمالاً به‌جای درازنشست، می‌نشینید و «انگری بردز» بازی می‌کنید. ضرب‌الاجلی برای درخواست کمک‌هزینه یا تحویل یک پایان‌نامه یا یک کتاب دارید؛ بالاخره انجامش خواهید داد. از فردا شروع می‌کنید. وقت خواهید گذاشت تا یک زبان خارجی یا یک ساز را یاد بگیرید. لیست رو به‌ رشدی از کتاب‌هایی که قرار است یک روز بخوانید دارید. اما قبل از این کارها، شاید اول باید ایمیلتان را چک کنید. یک فنجان قهوه راهتان می‌اندازد، نوشیدن آن هم طولی نمی‌کشد. شاید تماشای چند قسمت از سریال مورد علاقه‌تان هم بد نباشد. هر دفعه به خودتان قول می‌دهید در سالی که می‌آید تمام این کارها را انجام می‌دهید. خودتان هم می‌دانید اگر عزمتان را جزم کنید، زندگی‌تان بهبود می‌یابد. می‌توانید در برابر آن مبارزه کنید. مثلاً می‌توانید یک برنامه‌ریز روزانه یا اپلیکیشن مدیریت کار برای موبایلتان بخرید. می‌توانید خوره بهره‌وری شوید و دورتادورتان را پر از وسایلی کنید که بازدهی را به زندگی‌تان می‌آورند اما این ابزارها به‌تنهایی کمکی نمی‌کنند چون مشکل شما مدیریت نادرست زمان نیست، شما لشکرآرای خوبی نیستید در نبردی که در مغزتان برپا شده است.

اهمال‌کاری مؤلفه‌ای بسیار فراگیر در تجربه انسانی است؛ به‌طوری که بیش از ۶۰۰ کتاب می‌توانید بخرید که نوید خارج‌کردن شما از عادات بدتان را می‌دهند. برای توضیح این مسئله، قدرت پف‌نبات را در نظر بگیرید. والتر میشل اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ یک‌سری آزمایشات را در دانشگاه استنفورد انجام داد. او و پژوهشگرانش یک پیشنهاد در اختیار تعدادی کودک گذاشتند. کودکان جلوی میزی نشستند که روی آن یک زنگ و چند خوراکی گذاشته شده بود. آنها می‌توانستند از میان یک چوب‌شور، یک کلوچه و یک پف‌نباتِ بزرگ یکی را انتخاب کنند. پژوهشگران به بچه‌ها گفتند یا می‌توانند خوراکی را همان لحظه بخورند یا چند دقیقه منتظر بمانند. اگر منتظر بمانند، جایزه‌شان دو برابر می‌شود و دو تا از خوراکی انتخابی‌شان می‌گیرند. اگر هم نتوانند صبر کنند باید زنگ را به صدا درمی‌آوردند و در آن لحظه پژوهشگر آزمایش را تمام می‌کرد. بعضی از بچه‌ها هیچ تلاشی برای خویشتن‌داری نکردند و همان لحظه یکی از خوراکی‌ها را خوردند. بعضی دیگر به ابژه میلشان زل زدند تا اینکه تسلیم وسوسه شدند. بسیاری دیگر هم از درد دندان‌قروچه می‌کردند و در حالی‌که به طرف دیگر نگاه می‌کردند، دست و پایشان را می‌چرخاندند. برخی هم صداهایی مسخره از خود درمی‌آوردند. در آخر، یک‌سوم از بچه‌ها نتوانستند مقاومت کنند. آنچه به‌عنوان آزمایشی درباره صبر در ارضای میل آغاز شد حالا پس از چندین دهه نتایج خیلی جالب‌تری در مورد فراشناخت یعنی فکرکردن در مورد تفکر به دست داده است.

میشل زندگی تمام سوژه‌هایش را در دبیرستان، کالج و بزرگسالی دنبال کرد تا زمانی که آنها صاحب بچه، مسکن و شغل شدند. نتیجه جالب این پژوهش این است که آن دسته از کودکانی که توانستند به‌خاطر نتیجه‌ای بهتر، بر میلشان برای پاداش کوتاه‌مدت غلبه کنند بعدها نه باهوش‌تر از بچه‌های دیگر از آب درآمدند و نه کمتر از آنها اهل پرخوری بودند. آنها فقط درک بهتری از این امر داشتند که چگونه خود را به انجام کاری وادارند که برایشان بهتر است. آنها به‌جای نگاه‌کردن به خوراکی، به دیوار خیره شده بودند، به‌جای بوکردن شیرینی، پایشان را آهسته روی زمین می‌کوبیدند. انتظار برای همه شکنجه بود اما بعضی از آنها می‌دانستند که غیرممکن است فقط بنشینند و به پف‌نبات غول‌آسا و خوشمزه زل بزنند بدون اینکه تسلیم آن شوند. بچه‌هایی که سن کمتری داشتند، قوای فراشناختی‌شان هم کمتر بود. هر پدر و مادری می‌تواند به شما بگوید که بچه‌ها چندان خویشتن‌دار نیستند. برخی از پر سن و سال‌ترها نقشه‌های بهتری برای اجتناب از اراده ضعیفشان طراحی کردند و همان‌ها پس از گذشت سال‌ها توانستند با استفاده از آن قدرت، بهره بیشتری از زندگی ببرند. وقتی میشل نتایج را تحلیل کرد، دریافت بچه‌های کم‌صبر، یعنی آن‌هایی که فوراً زنگ را به صدا درآوردند، هم در خانه و هم در مدرسه بیشتر در معرض مشکلات رفتاری بودند. آنها نمرات اس. اِی. تی کمتری می‌گرفتند. در موقعیت‌های استرس‌زا کلنجار می‌رفتند، معمولاً نمی‌توانستند تمرکز کنند و حفظ دوستی‌ها برایشان دشوار بود. نمره اس. اِی. تی بچه‌ای که می‌توانست ۱۵ دقیقه منتظر بماند به‌طور متوسط ۲۱۰ امتیاز بیشتر از بچه‌ای بود که فقط می‌توانست ۳۰‌ ثانیه منتظر بماند.

فکرکردن درباره تفکر، نکته کلیدی است. در کشاکش بایدها و خواسته‌ها برخی افراد نکته‌ای حیاتی را دریافته‌اند: خواسته‌ها همیشه هستند و هیچ‌گاه فرار نمی‌کنند. اهمال‌کاری یعنی ترجیح خواسته‌ها بر بایدها، چون نقشه‌ای ندارید برای زمانی که شاید وسوسه شوید، اصلاً نمی‌توانید حالات ذهنی آینده‌تان را پیش‌بینی کنید. همچنین در انتخاب میان لحظه حال و آینده خیلی ضعیف هستید. آینده برایتان مکانی تیره است که هزار مشکل ممکن است در آن پیش آید. اگر به شما پیشنهاد دهم یا الان ۵۰ دلار بگیرید یا سال دیگر ۱۰۰ دلار، کدام یک را انتخاب می‌کنید؟ قطعاً همین الان ۵۰ دلار را می‌گیرید. هر چه باشد از کجا معلوم تا سال آینده چه پیش آید، نه؟ بسیار خب، حال اگر ۵۰ دلار را برای پنج سال بعد و ۱۰۰ دلار را برای شش سال بعد به شما پیشنهاد دهم چه؟ به‌جز افزودن یک تأخیر پنج‌ساله، چیزی تغییر نکرده اما حالا انگار طبیعی به نظر می‌رسد که منتظر ۱۰۰ دلار بمانیم. هر چه باشد، شما برای همان ۵۰ دلار هم باید مدت زیادی منتظر بمانید. منطق محض این‌طور استدلال می‌کند که «بیشتر در هر شرایطی بیشتر است» و هر بار مقدار بالاتر را انتخاب می‌کند، اما شما منطق محض نیستید. در مواجهه با دو پاداش ممکن، به احتمال بیشتر سراغ آنی می‌روید که می‌توانید همین الان از آن لذت ببرید، نه آنی که برای بعدهاست، حتی اگر پاداش مربوط به آینده بسیار بزرگ‌تر باشد. در لحظه حال، شاید برایتان بهتر به نظر بیاید که پوشه‌های کامپیوترتان را مرتب کنید تا اینکه سراغ کاری بروید که یک ماه برای انجامش فرصت دارید و اگر آن را انجام ندهید شغل یا مدرکتان را از دست می‌دهید. به همین دلیل تا شب آخر منتظر می‌مانید. اگر به این فکر کنید که در انتهای ماه کدام یک ارزشمندتر است (حفظ حقوق سر ماه یا داشتن دسکتاپی مرتب)، پاداش بزرگ‌تر را انتخاب می‌کنید.

وقتی مجبور شوید منتظر بمانید، معمولاً منطقی‌تر می‌شوید. این تمایل را تنزیل هذلولی می‌گویند، چون با گذشت زمان بی‌میلی‌تان نسبت به پاداش بزرگ‌تر از بین می‌رود و شیبی جالب روی نمودار به خود می‌گیرد. تنزیل هذلولی آینده را به جایی راحت تبدیل می‌کند تا تمام چیزهایی را که نمی‌خواهید با آنها مواجه شوید در آن بریزید، اما شما به همین دلیل هم بیش‌ازحد به آینده متعهد می‌شوید. زمانتان تمام می‌شود و نمی‌رسید کارهایتان را انجام دهید چون فکر می‌کنید در آینده، در آن قلمروی رمزآلود، فانتزی و پر از فرصت‌ها، زمان آزاد بیشتری نسبت به اکنونتان خواهید داشت. اگر می‌خواهید ببینید چقدر در مواجهه با اهمال‌کاری ضعف دارید، کافی است کمی به ضرب‌الاجل‌هایتان دقت کنید. فرض کنیم در کلاسی هستید که باید در سه هفته سه مقاله پژوهشی را تحویل دهید. از قضا استاد می‌خواهد به شما اجازه دهد خودتان تاریخ‌ها را مشخص کنید. می‌توانید هفته‌ای یک مقاله تحویل دهید یا دو مقاله را در هفته اول و یکی دیگر را در هفته دوم تحویل دهید. می‌توانید همه را روز آخر تحویل دهید یا اینکه آنها را در طول سه هفته تقسیم کنید. حتی می‌توانید این‌طور انتخاب کنید که هر سه مقاله را آخر هفته اول تحویل دهید و کار را تمام کنید. انتخاب با خودتان است‌اما هرچه را مشخص کردید باید طبق آن عمل کنید. اگر ضرب‌الاجلتان بگذرد، یک صفر آب‌دار می‌گیرید. منطقی‌ترین انتخاب شاید این باشد که هر سه مقاله را روز آخر تحویل دهید، چون این‌طوری وقت زیادی می‌ماند تا روی هر سه مقاله کار کنید و بهترین کار ممکن را تحویل دهید. این انتخابی معقول به نظر می‌رسد، اما شما چندان هم باهوش نیستید.

کلاوس ورتنبروخ و دن آریلی در پژوهشی در سال ۲۰۰۲ همین اختیار را به چند دانشجو دادند. آنها سه کلاس را انتخاب کردند. هر کلاس سه هفته وقت داشت تا سه مقاله را تحویل دهد. کلاس «الف» باید هر سه مقاله را روز آخر کلاس تحویل می‌داد، کلاس «ب» باید سه ضرب‌الاجل انتخاب می‌کرد و طبق آن‌ها عمل می‌کرد و کلاس «ج» باید هر هفته یک مقاله را تحویل می‌داد. کلاس «ج» با سه ضرب‌الاجل مشخص بهترین عملکرد را داشت. کلاس «ب» که باید از قبل ضرب‌الاجل‌ها را انتخاب می‌کرد اما اختیار کامل داشت، دوم شد و گروهی که تنها ضرب‌الاجلشان روز آخر بود بدترین عملکرد را داشت. اکثر دانشجویانی که آزاد بودند ضرب‌الاجل‌هایشان را انتخاب کنند یک هفته بین آن‌ها فاصله گذاشتند. آن‌ها می‌دانستند که اهمال‌کاری خواهند کرد، به همین خاطر برهه‌هایی تنظیم کردند تا در آنها مجبور باشند کار کنند. با این‌حال جداافتاده‌های بیش از حد خوشبین که تا لحظه آخر صبر یا اهدافی غیرواقع‌بینانه معین کردند نمره کلی کلاس را پایین آوردند. دانشجویانی که هیچ دستورالعملی نداشتند معمولاً کارشان را برای هر سه مقاله تا آخر عقب انداختند. گروهی هم که هیچ اختیاری نداشتند و مجبور شدند اهمال‌کاری‌شان را تقسیم کنند بهترین عملکرد را داشتند، چون جداافتاده‌ها از میان آنها حذف شده بودند. کسانی که با خود صادق نبودند و تمایل به عقب‌انداختن کارها را نمی‌پذیرفتند و نیز کسانی که بیش از حد اعتمادبه‌نفس داشتند در آن گروه فرصتی پیدا نکردند تا خود را فریب دهند. جالب است نتایج نشان می‌دهد هرچند همه با اهمال‌کاری مشکل دارند، اما کسانی که ضعف خود را می‌پذیرند و به آن اعتراف می‌کنند موقعیت بهتری دارند تا از ابزارهای موجود برای ملزم‌کردن خود استفاده و با این کار بر آن ضعف غلبه کنند.

اگر باور نداشته باشید که اهمال‌کاری می‌کنید یا در مورد سختکوشی و مدیریت زمانتان آرمانی بیندیشید، هیچ‌گاه راهبردی برای غلبه بر ضعفتان نمی‌سازید. اهمال‌کاری نوعی هوس است، مثل همان خریدن شیرینی در محل پرداخت. اهمال‌کاری تنزیل هذلولی هم است، یعنی به جای نسیه یک روزِ دور در آینده، نقد را بچسبید. برای اینکه در اهمال‌کاری بر خود غلبه کنید، باید در فکرکردن در باره تفکر مهارت زیادی یابید. باید دریابید نسخه‌ای از شما وجود دارد که حالا نشسته و این متن را می‌خواند اما نسخه‌ای هم از شما وجود دارد که زمانی در آینده تحت تأثیر افکار و امیال دیگری قرار خواهد گرفت. نسخه‌ای از شما در شرایطی متفاوت که در آن تخته‌رنگ متفاوتی از مغز برای ترسیم واقعیت در دسترس قرار می‌گیرد. نسخه حال شما می‌تواند هزینه‌ها و پاداش‌های موجود را هنگام انتخاب درس‌خواندن به‌جای رفتن به باشگاه، خوردن سالاد به‌جای کیک فنجانی و نوشتن مقاله به‌جای انجام بازی ویدئویی در نظر بگیرد. ترفند این است که بپذیرید کسی که با پیامد این انتخاب‌ها روبه‌رو خواهد شد نسخه حال شما نیست، بلکه نسخه آینده‌تان است، کسی که نمی‌توان به او اعتماد کرد. نسخه آینده‌تان کم می‌آورد و دوباره به نسخه حال خودتان برمی‌گردید و احساس ضعف و شرمندگی می‌کنید. نسخه حالتان باید نسخه آینده‌تان را فریب دهد تا کاری کند که برای هر دو طرف خوب است.

منبع:ایسنا