چگونه نقاط قوت بچه ها را آشکار کنیم
“جدا شده” ، “بی تحرک” ، “شکننده” ، “پشت”. اینها فقط تعداد معدودی از برچسب های منفی است که امروزه برخلاف بیان نقاط قوت برای جوانان اعمال می شود.
ما داستانهایی را در مورد چگونگی رنج آنها از دست دادن یادگیری همه گیر و یک بحران سلامت روانی در بزرگسالان می خوانیم. “بچه ها به تلفن های خود معتاد هستند” یک شکایت رایج است. همه اینها به یک برچسب حتی کمتر مفید اضافه می شود: “نسل اضطراب”.
برخی از طرفداران استدلال می کنند که این برچسب ها به پزشکان کمک می کنند تا مشکلات را تشخیص داده و مراقبت های مناسب را ارائه دهند. اما آنچه اکثر مردم با برچسب ها انجام می دهند ، انتقاد می کند ، نه تشخیص به منظور دانستن یا حل هر چیزی. و اغلب اوقات ، تشخیص به مقصر می رسد ، که ما از زمان همه گیر در مقیاس گسترده ای دیده ایم. وقت آن است که روایت را تغییر داده و در عوض به دنبال نقاط قوت بچه ها باشید.
استرس ، آسیب و کار واقعی بهبودی
به عنوان یک روانپزشک ، اگر من بیمارانم را برچسب گذاری می کردم ، بارها و بارها آنها را از سوراخی که در آن حضور داشتند یا آینده ای که هرگز نخواهند داشت ، یادآوری می کردم ، آنها برای دیدن من برنگشتند. بسیاری تروما وحشتناک را تجربه کرده بودند – اما چه کسی در این دنیا می خواهد با بدترین اتفاقی که برای آنها افتاده است تعریف شود؟
به این روش فکر کنید. اگر فرزند شما در یک تصادف دوچرخه بود و در یک اورژانس با یک ضربه مغزی و استخوان های شکسته به پایان رسید ، یک پزشک تروما را می بینید که پیش آگهی به شما می دهد. پزشکان اغلب می توانند پیش بینی کنند که چه مدت طول می کشد تا بهبود یابد و چه کاری باید برای بهبودی انجام شود. شما با تیم پزشکی شریک می شوید و به کار خود می پردازید ، زیرا می خواهید فرزندتان دوباره راه برود ، دوباره دوچرخه سواری کند و به زندگی برگردد.
بهبودی از آسیب جدی کار جدی است. این شامل یافتن تعادل بین استراحت و تقویت است و این شامل قسمت های غیرقانونی نیز می شود ، بنابراین قسمت های آسیب دیده ما می توانند بهتر شوند. بعد از اینکه کودک آسیب قابل توجهی دارد ، به والدین گفته می شود که کودک نمی تواند به مدرسه برود. اگر یک ضربه مغزی وجود داشته باشد ، کودک نباید هفته ها یا ماه ها زمان نمایش داشته باشد تا مغز استراحت کند. این سخت است ، اما با گذشت زمان ، شفابخشی اتفاق می افتد.
شفابخشی برای هر کسی که تحت استرس باشد حتی سخت تر است. نه اینکه همه استرس بد است. در دوزهای کوچک ، به ما کمک می کند تا ما را برای آزمایش ، مسابقه یا عملکرد آماده کنیم. اگر استرس به خوبی کالیبره شده باشد ، مردم سازگار می شوند و حتی ممکن است قوی تر شوند. اما استرس ادامه دارد بدون تسکین – خواه استراحت ، مراقبه ، تغذیه یا فعالیت هایی که فقط سرگرم کننده هستند – به احتمال بهبودی می پردازد و به احتمال بهبودی آسیب می رساند.
هنگامی که استرس تجمعی به مغز برخورد می کند ، ما شروع به حرکت در قوس از سلامت به سمت بیماری می کنیم. ما تمرکز خود را از دست می دهیم ، لنگ می شویم و نمی توانیم چیزها را به خاطر بسپاریم. ما کمتر مولد هستیم. استرس باعث سیل هورمون کورتیزول می شود که سیستم ایمنی بدن ما را مالیات می دهد و علائم اضطراب ، افسردگی و سایر بیماری های روانی ممکن است پدیدار شود. ما آن را در نوسانات خلقی ، از دست دادن اشتها و از دست دادن اراده می بینیم.
شفابخشی به نقاط قوت ، شرکا و هدف نیاز دارد
اما این پایان داستان نیست. انسان برای بهبود ، رشد و بهبودی سیم کشی می شود. این یک فرایند پویا است که اغلب باید توسط مربی ، پزشک ، فیزیوتراپی یا معلم هدایت شود. ما برای بهبودی به شرکا نیاز داریم.
من یک دکتر داشتم که آن نوع شریک زندگی برای من بود. و این همان کسی است که من برای بیمارانم شدم. وقتی بیماران من از برخورد با یک بیماری روانی ، مشکلات در مدرسه یا روابط آنها با والدینشان شکایت کردند ، من با آنها فاجعه آمیز نبودم زیرا آنها ناامید می شدند.
این همان کاری است که من در عوض انجام دادم. من حتی در میان شکست ها و ناامیدی ها ، نقاط قوت آنها را جستجو کردم و پیدا کردم. این کار به همان اندازه که فکر می کنید سخت نیست. خیلی اوقات ، خرابی های ما دانه های نقاط قوت و جاه طلبی های ما را کشف می کند. و اگر با بچه ها مانند من کار می کنید ، می دانید که ناامیدی های آنها فرصت های طلایی برای رسیدن به همان تیم است.
من از بیمارانم می پرسم: “شما برای زندگی خود چه می خواهید – نه دید والدین بلکه زندگی شما؟” و بعد من منتظر هستم ، اغلب برای مدت طولانی ، پاسخی دریافت کنم. اما وقتی آنها سرانجام جواب دادند ، من می دانستم که آنها آماده هستند تا در برنامه خود برای پیشروی با من شریک شوند.
آنها نمی خواستند رمزگذاری شوند. آنها می خواستند مانند شخصی که برای یک چالش آماده بود رفتار شود. نه یک بار من بیمارانی داشتم که فقط از علائم سلامت روان می خواست. آنها زندگی بزرگی می خواستند. آنها می خواستند هدف ، عشق ، دوستی و موفقیت را در چیزی که انتخاب کرده و به آن اهمیت می دهند ، می خواستند. آنها می خواستند شفابخشی کنند ، و هنگامی که آنها می دانستند که این امکان پذیر است ، آنها می خواستند رویاهای خود را. آنها ماهیچه های جدیدی را ایجاد کردند که از روبرو و بر چالش های خود غلبه کردند.
روایت را تغییر دهید ، نتیجه را تغییر دهید
این همه گیر برای بسیاری از بچه ها یک تصادف بزرگ از نظر دانشگاهی و عاطفی بود. اما حتی اگر می دانیم برای غلبه بر چالش های عظیم ، از جمله جراحات و ناکامی ها ، چه چیزی لازم است ، ما هنوز به اندازه کافی برای کمک به بچه هایی که در حال تلاش هستند ، انجام نمی دهیم. نمرات اخیر خواندن و ریاضی نشان می دهد که کاهش دستاوردی که قبل از ادامه همه گیر آغاز شده است.
وقت آن است که یک تغییر شدید در روایت امروز در مورد جوانان ، موردی که عمق مشکلات همه گیر را تصدیق می کند ، اما عاری از برچسب ها و سرزنش ها است. بیرون کشیدن بچه های ما به دلایل زیادی مفید خواهد بود ، اما این پیروزی بزرگ در اینجا نخواهد بود. این پیروزی هنگامی اتفاق می افتد که ما به آنها فرصت می دهیم تا نقاط قوت خود را کشف کنند ، روابط آنها را غنی سازند ، مهارت های دانشگاهی و اجتماعی خود را بسازند و انرژی خود را برای حل مشکلات مهم برای آنها مهار کنند.
شفابخشی به روابط ، امید و زمان نیاز دارد ، نه برچسب ها. با جوانان ما می توانیم برنامه ای را برای انجام کار بسازیم ، آن را به اندازه های قابل کنترل و در رسیدن به اهداف خود جشن بگیریم. آنها نباید این کار را به تنهایی انجام دهند. در واقع ، انجام این کار به تنهایی بسیار سخت است.