چه کسی گفته سرسختی تنها راه موفقیت است؟

اگر به روانشناسی علاقه‌مند باشید، احتمالاً نام آنجلا دارک‌ورث برایتان آشناست؛ دارک‌ورث در سال ۲۰۱۵ کتابی نوشت با عنوان «سرسختی: قدرت اشتیاق و پشتکار»، کتابی بسیار پرفروش که هم او را به شهرت رساند و هم ایده‌هایش را رواج داد.

روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: اصل حرف دارک‌ورث ساده بود و حتی بدیهی به نظر می‌رسید: رمز موفقیت سرسختی است. باید بتوانید برای مدتی طولانی روی موضوعی تمرکز کنید و بی‌خیال نشوید، اما وقتی پای پژوهش‌های دقیق به میان بیاید، این ایده پرطرفدار چیز چندانی برای گفتن ندارد.

ایده سرسختی از کجا پیدا شد؟

تصوری وجود دارد مبنی بر اینکه تقویت «سرسختی» دانش‌آموزان – یعنی تشویق آن‌ها به مبارزه قاطعانه با مشکلات پیش‌رو، به‌جای تسلیم‌شدن- راه مطمئن و مؤثری برای بهبود عملکرد درسی آن‌ها یا کاستن از وقفه‌های تحصیلی طولانی است. ای بسا تعجب کنید اگر بفهمید شواهد مؤید این ایده چقدر اندکند؛ با این حال احتمالاً چیزی خلاف این را شنیده‌اید. سرسختی همه‌جا هست. حالا که این مطلب را می‌خوانید، مشخصاً بیش از یک دهه است این مفهوم به سوگلی دنیای آموزش بدل شده است. سرسختی ایده جذاب و پرکششی است: مژده موفقیت می‌دهد، سنجش‌پذیر است و می‌توان تقویتش کرد.

شهرت و محبوبیت سرسختی تا حد زیادی مرهون کار آنجلا داک‌ورث، مبدأ و مبلغ اصلی این مفهوم است. آنجلا داک‌ورث برنده جایزه مک‌آرتور و استاد روانشناسی اجتماعی در دانشگاه پنسیلوانیاست. او چندین سال است که درباره اهمیت سرسختی ادعاهای جسورانه‌ای می‌کند؛ ادعاهایی که در اظهارات افراد صاحب‌نام دیگری نیز تکرار شده‌اند. داک‌ورث، در سخنرانی تد در سال ۲۰۱۳ از میان شیوه‌های گوناگون، سرسختی را راهی تازه برای نگاه به معضل قدیمی پیشرفت تحصیلی در مدرسه معرفی می‌کند: «چیزی که در حوزه آموزش سنجیدنش را خوب آموخته‌ایم، آی‌کیو است، اما اگر عملکرد خوب در مدرسه و زندگی به چیزی بسیار فراتر از توانایی یادگیری سریع و آسان بستگی داشته باشد چه؟»

او در جایی دیگر هم ادعای مشابهی می‌کند. داک‌ورث در گفتگو با نیویورک تایمز می‌گوید: «گروه پژوهشی من دریافته است که معیار سرسختی بر آی‌کیو، نمرات اس. ای. تی (یکی از آزمون‌های استاندارد برای ورود به دانشگاه)، تناسب بدنی و هزاران معیار دیگری رجحان دارد که به ما کمک می‌کنند موفقیت افراد در موقعیت‌های خاص را از قبل پیش‎بینی کنیم.» کتاب پرفروش او در سال ۲۰۱۶ با نام «سرسختی: قدرت اشتیاق و پشتکار»، چنان جمله مبالغه‌آمیزی روی جلد خود دارد که ناشران دیگر مگر در خواب نظیرش را ببینند. در این جمله ستایش‌آمیز، دنیل گیلبرت استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، با اشتیاق می‌گوید: «روانشناسان ده‌ها سال است که دنبال رمز موفقیت می‌گردند، اما داک‌ورث آن را یافته است.» توجه کردید؟ رمز موفقیت!

موفقیت کودک

آزمون سرسختی با یک فرم ۱۰ سؤالی‌

می‌توانید میزان سرسختی خودتان را ظرف سه دقیقه با پرکردن فرمی ۱۰ سؤالی در وبسایت داک‌ورث اندازه بگیرید؛ فقراتی که باید جواب دهید چنین چیزهایی است: «من هر کاری را که شروع کنم به پایان می‌رسانم»، «من سخت‌کوشم، هرگز دست از تلاش نمی‌کشم»، «ایده‌ها و پروژه‌های جدید گاهی حواس من را از ایده‌ها و پروژه‌های قبلی پرت می‌کند» و «من در حفظ تمرکزم روی پروژه‌هایی که تمام‌کردن‌شان بیش از چند ماه طول می‌کشد مشکل دارم.» در هر مورد، باید یکی از این گزینه‌ها را علامت بزنید: «بسیار شبیه من است»، «اصلاً شبیه من نیست» یا چیزی میان این دو؛ پس از این کار، وبسایت نمره سرسختی شما را محاسبه می‌کند. نمره من ۴/۲ از ۰/۵ شد؛ الگوریتم که ظاهراً تحت تأثیر قرار نگرفته بود، به اطلاعم رساند نمره‌ام بسیار پایین است. این آزمون‌ها در لایه‌های زیرین خود دو «عامل فرعی» دیگر سرسختی را هم اندازه می‌گیرند: یکی پشتکار، به معنی دلسردنشدن در برابر شرایط دشوار و دیگری ثبات رأی به معنی از این شاخه به آن شاخه نپریدن (گاهی به آن اشتیاق نیز می‌گویند.)
داک‌ورث و همکارانش تلاش کرده‌اند میان نمره سرسختی افراد با دستاوردهای مختلف زندگی‌شان پیوندی بیابند و بررسی کنند که آیا سرسختی می‌تواند موفقیت را، بهتر از معیارهای مرسوم‌تر پیش‌بینی کند یا نه. داک‌ورث در سخنرانی تد خود می‌گوید سرسختی به طور خاص برای «کودکانی که در خطر ترک‌تحصیل هستند» اهمیت دارد؛ یعنی سرسختی فقط مربوط به کسانی نیست که در پی موفقیت در «موقعیت‌های بسیار چالش‌برانگیز» هستند، بلکه به درد افرادی که چندان ممتاز یا ماهر نیستند هم می‌خورد. به کمک رسانه‌ها این تصور در جامعه رایج شد که داک‌ورث چیز جدید و جالبی کشف کرده است.

سرسختی یا وظیفه‌شناسی؛ مسئله این است

ظاهراً داک‌ورث هرگز به صراحت ادعا نکرده که راهی مطمئن برای افزایش سرسختی پیدا کرده است. او در بخشی از سخنرانی‌اش در مراسم تد می‌گوید: «والدین و معلم‌ها هر روز از من می‌پرسند چطور بچه‌ها را سرسخت بار بیاورم؟ چگونه به آن‌ها بیاموزم که وجدان کاری داشته باشند؟ چطور در درازمدت باانگیزه نگهشان دارم؟ پاسخ صادقانه‌ام این است که نمی‌دانم.» او سخنرانی‌اش در مراسم تد را در آوریل ۲۰۱۳ انجام داد، و پنج ماه بعد در ۴۳سالگی، جایزه مک‌آرتور را به‌خاطر «روشنگری درباره نقشی که توانایی‌های ذهنی و ویژگی‌های شخصیتی در پیشرفت تحصیلی ایفا می‌کنند»، دریافت کرد.

هنوز شواهدی وجود ندارد که ادعاهای قاطعانه او را درباره ثمربخش‌بودن سرسختی ثابت کند. با گذشت تقریباً دو دهه از شروع پژوهش‌های او، هنوز ثابت نشده که سرسختی مفهوم حقیقتاً سودمندی است که چیزی بیش از آنچه می‌دانیم پیش‌روی‌مان می‌گذارد، یا از هر راهی می‌توان تقویتش کرد. همانطور که داک‌ورث و همکارانش نیز در اولین مقاله‌شان درباره سرسختی اذعان کرده‌اند، روانشناسان شخصیت قبلاً مفهومی شبیه به سرسختی را معرفی کرده بودند: وظیفه‌شناسی.

وظیفه‌شناسی یکی از پنج عامل مدل محبوب «اوشن» است. براساس این مدل، همه ما از این صفات «پنج‌گانه بزرگ» سنجش‌پذیر و نسبتاً گویا برخورداریم: تجربه‌پذیری، وظیفه‌شناسی، برون‌گرایی، تطبیق‌پذیری و روان‌رنجوری. این مدل بر روان‌شناسی شخصیت بسیار تأثیر گذاشته است. تأثیر آن تا حدی به‌خاطر این است که مدل اوشن پرسش‌های مفیدی را طرح کرده که بعدها پژوهشگران به بررسی آن‌ها پرداخته‌اند؛ پرسش‌هایی از این دست که گوناگونی این صفات شخصیتی تا چه اندازه حاصل طبیعت و تا چه اندازه حاصل تربیت هستند (فراتحلیلی که در سال ۲۰۱۵ انجام شد نشان داد که در بروز این صفات، عوامل ژنتیکی ۴۰درصد و عوامل محیطی ۶۰درصد نقش دارند.) یا اینکه آیا صفات شخصیتی مختلف ارتباطی با موفقیت در کار، روابط شخصی و سایر موقعیت‌ها دارند یا خیر و اگر جواب مثبت است، این ارتباط تا چه حد است.

از قرار معلوم، داک‌ورث خیلی زود متوجه شد که ایده سرسختی‌اش شباهت‌های خاصی با وظیفه‌شناسی دارد، و به نوعی «رقیب» آن است. اگر مشخص شود سرسختی عملکرد تحصیلی را پیش‌بینی می‌کند، اما (برای مثال) این پیش‌بینی فقط یک‌سوم پیش‌بینی وظیفه‌شناسی باشد، احتمالاً بی‌اهمیت تلقی می‌شود. او و همکارانش در مقاله نخست‌شان در سال ۲۰۰۷ اینطور نظریه‌پردازی کردند که آنچه سازه جدیدشان می‌سنجد اندکی متفاوت است: «سرسختی با ابعاد مختلف وظیفه‌شناسی برای پیشرفت هم‌پوشانی دارد، اما تفاوتش با وظیفه‌شناسی این است که به‌جای تأکید بر جدیت کوتاه‌مدت، بر تاب‌آوری بلندمدت تأکید می‌کند.»

موفقیت در تحصیل فرزندان

هیاهوی بسیار برای سرسختی!

به این ترتیب، سرانجام مفهوم سرسختی به کجا می‌رسد؟ جامع‌ترین پاسخی که می‌شود به این پرسش داد، فراتحلیلی است که در سال ۲۰۱۷ انجام شده و با عنوان «هیاهوی بسیار برای سرسختی» توسط مارکوس کرده و همکارانش منتشر شده است؛ کرده روانشناس اصلاح‌طلبی است که به‌شدت نسبت به سوءاستفاده از آمار برای حمایت از ایده‌های خام حساس است. او خود را موظف می‌داند یافته‌های پرسش‌برانگیزی را که در حوزه کاری‌اش با آن‌ها مواجه می‌شود، به نقد بکشد و علاقه ویژه‌ای به عملکرد تحصیلی و کاری دارد.

کرده و همکارانش می‌گویند، سرسختی و وظیفه‌شناسی هر دو ظاهراً مفهوم یکسانی را می‌سنجند. بنابراین معتقدند محبوبیت سرسختی نتیجه مغالطه تفاوت الفاظ است که بر اثر آن مردم تصور می‌کنند، دو چیز که در حقیقت یکی هستند، فقط به این خاطر که نام‌های متفاوتی دارند، با هم فرق دارند. به عبارت دیگر، اگر داک‌ورث پژوهشی منتشر کرده بود که نشان می‌داد وظیفه‌شناسی تا حدی می‌تواند موفقیت تحصیلی را پیش‌بینی کند، سایر پژوهشگران با بی‌علاقگی نگاهی می‌انداختند و می‌گفتند «خب، اینکه معلوم است، خودمان می‌دانستیم»، اما داک‌ورث، با ارائه مفهومی به ظاهر تازه با عنوانی فریبنده، از ایده‌ای که مدت‌ها قبل در ادبیات این بحث موجود بوده است، نهایت استفاده را می‌برد (بی‌آنکه تصور شود به نوعی ابهام‌آفرینی عمدی دست زده است.) ان. پی. آر در سال ۲۰۱۶ گزارش داد که داک‌ورث در پاسخ به این انتقاد گفته است «ترجیح می‌دهم سرسختی را عضوی از خانواده وظیفه‌شناسی بدانم، اما عضوی که قدرت پیش‌بینی مستقلی برای خود دارد.»

در مورد تربیت‌پذیری سرسختی باید گفت شواهد زیادی که حاکی از اقدامات قابل‌اعتماد و مقیاس‌پذیر برای تقویت وظیفه‌شناسی یا سرسختی باشد وجود ندارد، اما این امر به این معنی نیست که وظیفه‌شناسی در تمام عمر بی‌تغییر باقی می‌ماند. برنت رابرتز، شخصیت‌شناس پیشرو نوشته است: «خوشبختانه مطالعات فراوانی نشان می‌دهند که میزان وظیفه‌شناسی با بالارفتن سن تغییر می‌کند؛ و نه‌تن‌ها تغییر می‌کند، بلکه معمولاً به‌سوی بهترشدن می‌رود؛ یعنی بیشتر می‌شود… مسلماً تغییر آرام و فزاینده در طول تجربیات زندگی خوب است، اما ممکن است برای پدر و مادری که نوجوانی «بی‌انگیزه» دارند تسلی‌خاطر چندانی نباشد.»

وقتی به داک‌ورث ایمیل زدم و گفتم ظاهراً شواهد اندکی وجود دارد که ثابت کند، سرسختی یا وظیفه‌شناسی به‌آسانی تربیت‌پذیرند، پاسخ داد مقصودش این نیست که می‌شود این خصوصیات را «یک‌شبه» تغییر داد، بلکه بیشتر امیدوار است که بتوان با تلاش درازمدت به این هدف دست یافت.

هوش فرد ۹۰ برابر سرسختی تأثیر دارد

در ژوئیه ۲۰۲۰، پژوهش مهمی در مجله روانشناسی اجتماعی و علم شخصیت به چاپ رسید. محققان این پژوهش به این نتیجه رسیدند که «هوش فرد در موفقیت تحصیلی ۴۸ تا ۹۰ برابر و در موفقیت کاری و شغلی ۱۳ برابر بیشتر از سرسختی نقش دارد.» ضمناً وظیفه‌شناسی نیز دوبرابر بیشتر از سرسختی در پیش‌بینی موفقیت مؤثر بوده است. این پژوهش، روی‌هم‌رفته این ادعا را تقویت می‌کند که سرسختی اگرچه در برخی حوزه‌های بسیار ویژه می‌تواند مفید باشد، در حالت کلی مفهوم چندان کارآمدی برای پیش‌بینی موفقیت یا شکست افراد نیست، یا دست‌کم نسبت به ابزارهایی که از پیش برای این منظور در اختیار داشته‌ایم مزیتی ندارد. به این ترتیب، پرسشی بدیهی مطرح می‌شود: آیا سرسختی همان چیزی است که مدارس باید بر آن تمرکز کنند؟ چون، به هر حال مدیران مدارس گزینه‌های دیگری هم دارند که به سراغ‌شان بروند. آنطور که کرده و همکارانش در فراتحلیل خود اشاره می‌کنند، «مهارت‌ها و عادت‌های درس‌خواندن، سازگار شدن با دانشگاه و مشارکت کلاسی خیلی بیشتر از سرسختی با عملکرد و تداوم تحصیلی مرتبط هستند و گواه معتبری وجود دارد که ثابت می‌کند می‌توان با مداخلاتی جایگاه محصلان را در این موارد (به‌ویژه در مهارت‌ها و عادات درس‌خواندن) بهبود بخشید؛» این همان گواهی است که درباره سرسختی در دست نداریم. جذابیت این حرف‌ها خیلی کمتر از سرسختی است؛ مثلاً اگر درباره موضوع «اهمیت و بهبودپذیری مهارت‌های درس‌خواندن» سخنرانی کنید، حتماً صندلی‌های زیادی خالی می‌ماند.

همه این‌ها دلیل محکمی است برای تردید در این ادعا که آموزش سرسختی – یا هر اقدام مشابهی- واقعاً می‌تواند گام مثبتی در جهت حل مشکل همه‌گیر نابرابری آموزشی به شمار رود، اما من یک قدم فراتر می‌روم: شاید منصفانه نباشد که بچه‌های معصوم را وادار به تمرکز روی سرسختی کنیم. چنین کاری نشان می‌دهد که در کمان از عملکرد نابرابری و تداوم‌یافتن آن در جامعه تا چه حد متعصبانه است.

رواج مبالغه‌آمیز سرسختی شاید به دلیل این وعده وسوسه‌انگیزش باشد که ما را از دردسرهای فراوان نجات می‌دهد. تلاش جدی برای کاستن از بی‌عدالتی‌های زندگی کودکان محروم احتمالاً مستلزم وضع برنامه‌های اجتماعی گسترده‌تر و بلندپروازانه‌تری برای بازتوزیع است، اما برخلاف آنها، سرسختی راه‌حلی فوری و بی‌زحمت است.

منبع: ایسنا