الگو سازی؛ چه عکسی بر دیوار اتاق فرزندم بگذارم؟

چند سال پیش مادری از من در این باره که آیا خوب است عکس مریم میرزاخانی، توران میرهادی و چند زن مشهور دیگر ایرانی را را قاب کند و در اتاق دخترش بگذارد تا الگو های بصری و پیش برنده ایجاد کند؟ طرح مساله کرد.

 

به او گفتم خیر، به دو دلیل:

 

۱. اتاق دختر حریم شخصی‌اش است خودش تشخیص می‌دهد عکس چه کسانی روی دیوارش باشد.

 

۲. به‌جای عکس دیگران آینه قدی بگذارید، تا خودش را ببیند، پتانسیل‌های وجودی‌اش را کشف کند، به‌جای کسی‌بودن، خودش کسی بشود.

 

 

 

ارائه الگو های مناسب به کودکان کاری به غایت ظریف است و نمی توان با قاب گرفتن تصاویری از قهرمانان و افراد پیشرو و خاص این فرآیند را به سرانجام رساند. قابها بعد از مدتی که در چشم کودکان و نوجوانان تکراری شوند میل به کشف زندگی صاحب تصویر هم از بین می رود. بهترین توصیه ایجاد فرصتی هایی است که لذت کشف و دانستن از زندگی و تاریخچه این افراد در رگ های کودکان بجوشد.

 

با کودکانی که کار می‌کنم؛ درباره زندگی افراد خاص حرف می‌زنم از حسن رشدیه تا مریم میرزاخانی. نکات الهام‌بخش را بارها برایشان می‌گویم اما از بت‌سازی و کیش شخصیت به‌شدت پرهیز دارم.

 

اما چرا طرح زندگی‌نامه‌ها و الگو ها برای کودکان ضروری است؟

 

اول این‌که زندگی‌نامه‌ها همان پیش‌زمینه فیلم‌بینی و کتاب‌خوانی‌اند، ذهن کودک آماده و مشتاق می‌شود برای دیدن و تصور قصه‌ها و روایات (تنوع باوری و کثرت‌گرایی اگر یکی از اصول تربیتی ما این است که کودکی علاقمند به کتاب و پیگیری ماجراها داشته باشید، کودکی که لذت دیدن و شنیدن از تفاوت ها را به جان بکشد و ذهنی کلیشه مدار و تک بعدی نداشته باشد ارائه زندگی نامه ها در دوره های مختلف سنی او یک گزینه مناسب است.

 

دوم این‌که نسبت‌ها را در زندگی‌ها درک می‌کند؛ زیاد/کم، سخت، آسان، دور/نزدیک …  ذهن‌اش برای قیاس و تشبیه  آماده می‌شود.، وقتی زندگی و خاطرات و مصائب یک فرد برای کودک بازگو می شود همذات پنداری و قیاس در ذهن او آغاز می شود. درک روشنی از آستانه تحمل خود و دیگران برایش رخ می دهد و نسبت خود با خویشتن و جهان پیرامون را ارزیابی می کند.

 

سوم این‌که یاد می‌گیرد هر نتیجه به‌دنبال یک فرایند می‌آید و باید از فرایندها باخبر بشود. یکی از مهمترین مبانی تربیت کودک امروز درونی سازی «فرآیندباوری»  به جای «نتیجه گرایی» است.

 

چهارم این‌که درک روشنی پیدا می‌کند از مساله‌سازی؛ این‌که یک ایده چطور تبدیل به مساله می‌شود و باید حلش کرد و چقدر راه‌حل‌های متفاوت می‌شود در نظر گرفت.، تربیت ذهنی که همواره به دنبال شقوق دیگری از ماجراست نیازمند گوش و چشم هایی دارد که از ماجراهای مختلف سیراب باشد.

 

پنجم این‌که درک می‌کند جهان لبریز از رنج است و هرکسی خودش باید به زندگی‌اش معنا بدهد و یک امضاء  پای دفتر زندگی‌اش بزند. دیگرانی این راه را با همه‌ی مشقت‌هایش رفته‌اند و حالا فرصت و نوبت اوست.

 

سحر سلطانی | دانشجوی دکتری فلسفه تربیت

 

مرتبط:

به جای انتقاد از فرزندان دختر برایشان الگو باشید