اردوی یک روزه پیشاهنگی آب خضر اکبرآباد کوار – ۹۷/۱۱/۲۶

گزارش و عکسهای تهیه شده توسط پیشاهنگان   گزارش و عکسهای تهیه شده توسط مربی
   

     

 

 

گزارش اردوی پیشاهنگی
 

یک اردوی بارانی زیبا؛ صبح اولین نفر برای اجرای اردوی پیشاهنگی درب خانه ی جهانگردی رسیدم. هوا عالی بود. در جلسه مربیان پیش بینی وضعیت هوا را کرده بودیم. درسه اردوی قبلی من حضور نداشتم به همین خاطر هیجان زیادی برای دیدن پیشاهنگان داشتم. دلم برای تک تکشان تنگ شده بود. برخلاف تصورم از پیشاهنگان ، مخصوصا سابقه دارها، همگی به نسبت با تاخیر ۱۰ دقیقه ای در مکان حاضر شدند. پس از جمع شدن دوستان و پیشاهنگان سوار اتوبوس شدیم و به سمت آب خضر ( خضرنبی ) در جاده ی کوار حرکت کردیم. متاسفانه اتوبوس با سرعت خیلی پائینی حرکت می کرد به طوری که به راننده گوش زد شد و دلیل سرعت پایین خودشان را سرعت مجاز جاده اعلام کرد. درهر صورت، با تاخیر چهل و پنج دقیقه از برنامه به مقصد رسیدیم. در مسیر با پیشاهنگان عزیزم به گپ و گفتگو نشستیم، در ارتباط با اهمیت پیگیری کارنامه های خودشان کوشا باشند. در وقت و زمان باقی مانده کمی فریاد شادی خواندیم و هیجان را به جمع برگرداندیم. در آخر هم زمانی برای آموزش برنامه ریزی و مدیریت و هماهنگی با سرجوخه ها در نظر گرقته شده بود که توسط مربیان هدایت و انتقال داده شد. با رسیده به محل اردوگاه پیشاهنگان، با راهنمایی سرجوخه هایشان برای خوردن آش صبحانه آماده شدند. پس از صرف صبحانه جوخه ها زیر اندازهای خود را جمع کرده و به سمت تنگه حرکت کردیم. در دیواره ی کوه غاری وجود دارد که پناه باران است و مانند هر بار به آن قسمت تغییر مکان دادیم .
فراموش کردم نکته ی مهمی را بگویم: منش انتخاب شده برای این اردو تعاون و همکاری است. نکته ی مهم تر از آن سر رسد عزیز و محترم به شدت بیمار بودند و کسالت داشتند ولی حاضر به استراحت و کنسل کردن اردو نشدند.
به محض رسیدن به غار، زیر اندازها را انداخته و جوخه ها مرتب و با همکاری و تعاون به برپایی اردوگاه پرداختند. دیدن رهبری سرجوخه ها و همکاری زیرجوخه ها و تازه بسیار لذت بخش بود و یادآور توانایی های بی شمار هر یک از پیشاهنگان دوست داشتنی در اردوگاه بود. پس ازبرپایی اردوگاه کلاس کمک های اولیه در مبحث گزش ها و نحوه مراقبت از آن برگزار شد. در ادامه توسط پیشاهنگان سوال و جواب هایی صورت گرفت که از جانب مربیان پاسخ داده شد.
مربیان حاضر در اردو خانم دیلمی ، آقایان قاجار، اسفندیاری، کاوه و اینجانب بودند. پس از اتمام کلاس کمک های اولیه در مباحث بانداژ ساده و آگاهی از زخم های ساده و مواجه و امداد مسدوم با زخم های ساده و هم چنین مبحث گزش ؛ نوبت به ارتقاء دسته ی پیشاهنگان تازه وارد و جویندها شد، هم زمان با جوینده ها کلاس آموزش آشپزی نیز برای پیشاهنگان درجه های بالاتر برگزار گردید.
در کنار آماده شدن ناهار ، پیشاهنگان نیز از نحوه آماده سازی آن اطلاع پیدا کرده و آموزش می دیدند. برگزاری کلاس آشپزی به مربی گری جنا ب اسفندیاری که دیگر نیازی به معرفی ندارد و کل اردوگاه از حضور ایشان خرسند بودند. جای همه خالی بود . آقای راننده هم به جمع مان برای صرف ناهار ملحق شد و در کنار هم ناهار خوش مزه ای را نوش جان کردیم. از شکم …. ، فراموش کردم بگم میان وعده سیب داشتیم که در بین کلاس ها خوردیم.
بعد از صرف ناهار همگی سر کلاس منطقه شناسی رفتیم که توسط دو تن از پیشاهنگان جدید و بدون دستمال گردنمان اجرا شد( سارینا نورایی و رضا صف شمن). که قابلیت پیشاهنگان عزیزمان را نشان می دهد. در ادامه کلاس پناه باران توسط جناب قاجار برگزار گردید و پیشاهنگان هم از این بخش سر بلند بیرون آمدند. در انتهای اردو نوبت به دادن دستمال گردن، حکم و نشان ها ی تک تک پیشاهنگان عزیزمان رسید و این نکته مجددا گوشزد شد که پیشاهنگان حتما پیگیری کارنامه های خود باشند ؛ هم جهت ارتقاء خود پیشاهنگ و هم جهت ارتقاء آموزش ها در اردو.
با اهداء نشان ها و حکم ها به سمت اتوبوس حرکت کردیم . برای میان وعده شلغم خوردیم و در اتوبوس به نوشتن گزارش پرداختیم و سپس حرکت کردیم.
در این اردو تعاون بسیاری از خواهرها و برادرها را خودم مشاهده کردم که چند مورد را می نویسم.
خانم دیلمی به نیما و جوخه اش به علت مشغله زیاد کمک کرد تا زیر انداز خود را بیندازد.
نیما به سروش کمک کرد تا زیر اندازش را پهن کند و گره دستمال گردن برایش درست کند. لازم به ذکر است که سروش به نحوه احسن سعی کرد با وجود جوینده بودن جوخه خود را رهبری کند.
با تشکر از همکاری مربیان در این اردو و به امید اردوهای بهتر

گزارش از: نیلوفر قاجار

 

 

گزارش از: سروش عبدالهی

امروز من ساعت ۷ بیدار شدم و لباس های پیشاهنگی ام را اتو کردم. سپس آماده شدم و به طرف پارکینگ حرکت کردم. تازه یادم آمد که کاپشن نیاورده ام. پس سریع برگشتم و آن را برداشتم. سپس سوار ماشین شدم و همراه با پدرم به سمت خانه جهانگردی راه افتادم. در راه که می خواستم دستمال گردنم را بیندازم گردنم تازه یادم آمد که گره دستمال گردن را هم یادم رفته ؛ ولی دیگر دیر شده بود. ۰۷:۴۵ رسیدیم به خانه جهانگردی. در آن لحظه تعداد کمی پیشاهنگ بودند ولی کم کم به ما اضافه شدند. ابتدا به خانم قاجار گفتم که گره دستمال گردنم را یادم رفته بیاورم  و او گفت که یک گره به من می دهد ولی دیگر نیازی نشد زیرا نیما نورایی با دستمال گردن من گره نیکوکاری زد . خانم قاجار لیستی به من داد که وسائل پیشاهنگان را چک کنم و آن لحظه بود که متوجه شدم که پیشاهنگ جدید داریم به نام علی نیکوکلاه. در ساعت ۸ سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم. در راه خانم قاجار برنامه اردو و برنامه اردوهای آینده را توضیح داد که قرار است سخت گیرانه عمل کنند. سپس تعدادی فریاد شادی خواندیم که بچه ها بی حال بودند. مشغول تمرین گره بودم که نیما نورایی به پشت اتوبوس آمد و به من هم گفت که بیایم و آن موقع بود که تازه متوجه شدم که من هم یکی از سرجوخه ها هستم و یکجورایی سورپرایز شدم. سپس خانم قاجار آمد و برنامه اردو و کارهایی که باید ما انجام دهیم را گفت و من تازه یادم آمد که لیوان و بشقاب هم نیاورده ام. ساعت ۰۹:۳۰ به محل اردوگاه رسیدیم ولی از برنامه عقب افتاده بودیم و این به خاطر سرعت کم اتوبوس در راه بود. صبحانه آش خوردیم و بعد از آن ظرف ها را شستیم که خیلی طول کشید. بعد از آن به طرف بالا حرکت کردیم و زیلوها را  انداختیم و نشستیم. اول از همه آموزش گزش حیوانات توسط مربی ها را داشتیم. در آن پانسمان و بستن زخم و کارهایی را که وقتی کسی را مار یا عقرب نیش می زند را یاد گرفتیم. بعد از آن تعدادی از پیشاهنگان مشغول آموزش آشپزی و تعدادی دیگر مشغول آموزش کمک های اولیه پیشاهنگی شدند. هنگام آشپزی نیما نورایی هی به غذا ناخنک می زد. بعد از آن آموزش پناه باران و باد توسط آقای قاجار را داشتیم. سپس ناهار دوپیازه آلو که آقای اسفندیاری زحمت کشیده بودند خوردیم و سپس آموزش منطقه شنا سی توسط آقای رضا صف شکن و خانم سارینا نورایی برگزار شد. بعد از آن مراسم داشتیم که در آن تعدادی از پیشاهنگان درجه و تعدادی دستمال گردن گرفتند. بعد از مراسم به سمت پایین حرکت کردیم و همانجایی که صبحانه صرف کردیم، شلغم خوردیم و سپس سوار اتوبوس شدیم و به سمت شیراز حرکت کردیم.