اردوی یک روزه پیشاهنگی – اکبرآباد کوار – ۹۸/۹/۱۵

گزارش و عکسهای تهیه شده توسط پیشاهنگان گزارش و عکسهای تهیه شده توسط مربی
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گزارش اردوی پیشاهنگی
 

با سلام من سپهر نجابت هستم.  برای رفتن به اردویمان، با ون به راه افتادیم و در راه فریاد شادی خواندیم و به مقصدمان که قدمگاه بود رسیدیم. صبحانه خوردیم و بعد به سمت کوه به راه افتادیم، بعد در سربالایی خیلی تند حرکت کردیم. در راه فریاد شادی خواندیم و بعد به وسط های کوه رسیدیم. آقای قاجار به نیما گفت که برود داخل دستشویی را ببیند که خوب سرامیک شده، و بعد به یک آبخوری که توی زیرزمین بود رسیدیم و از آب آن خوردیم و خیلی خوشمزه بود و بعد به بالاتر که سرسره بود رسیدیم. خیلی باحال بود. همش آمدیم پایین و رفتیم بالا و خیلی خوش گذشت.

فرشته ها هم داشتند آشغال ها را برمی داشتند که به آن ها گفتیم بیایند بالا و بازی کنند که خیلی زیاد بازی نکردند و بعد یواش یواش داشتیم می آمدیم پایین که فریاد شادی خواندیم و خیلی خوش گذشت و وقتی به پایین رسیدیم استراحت کردیم و به بازی و غذا درست کردن مشغول شدیم.

پیشاهنگان فوتبال بازی کردند و آن را ۲ به ۲ کردیم و فرشته ها هم اسم فامیل بازی کردند و بعد آموزش منطقه شناسی داریم و الان داریم گزارش می نویسیم.

 

گزارش از : سپهر نجابت

 

 

صبح خود را با شوق آخرین اردوی فصل پاییز آغاز کردم . برای پیوستن به گروه پیشاهنگان راهی خانه جهانگردی شدم. هوا اندکی سرد بود ولی لذت شروع یک اردوی دیگر در کنار پیشاهنگان و فرشتگان سردی هوا را کمرنگ می کرد.

ساعت ۸:۱۰ پیشاهنگان و فرشتگان به صف سوار ون شدند و راهی اکبرآباد کوار شدیم. در راه فریاد شادی خواندیم. با شنیدن خاطرات خوش آقای قاجار مسیر را بسیار کوتاه حس کردیم.

ساعت ۹:۳۸ به مکان اردو رسیدیم. به کمک همدیگر زیرانداز ها را پهن کردیم و سفره های خود را برای خوردن یک صبحانه لذیذ آماده کردیم. صبحانه آش گرم بسیار خوشمزه ای بود که آقای قاجار تدارک دیده بودند و در آن هوا بسیار به همه ی ما چسبید.

پس از صرف صبحانه و جمع کردن زیراندازها، پیاده رویمان به سمت کوه آغاز شد. طبیعت بکر و دست نخورده کوهستان همه ی ما را به وجد آورده بود. آرامش کوه حس سرزندگی را به ما می داد. بعد از طی کردن مسافتی به قدمگاه خضرنبی رسیدیم.

قدمگاه خضر نبی شامل غار های کوچک، سکو، پناهگاه و آب انبار قدیمی بود. آب انبار برای پیشاهنگان بسیار جالب بود.همگی با شجاعت از پله ها پایین رفتند اما بعد از دیدن تاریکی آنجا به بالا آمدند و من را صدا زدند تا در این راه تاریک پیشقدم شوم. چراغ قوه خود را روشن کردم و  به همراه پیشاهنگان به درون آب انبار رفتیم. بعضی از آن ها بطری های خود را از آب آنجا پر کردند.

به راه خود ادامه دادیم و به منطقه سرسبزی بین دو کوه رسیدیم. روی یکی از کوه ها سرسره سنگی وجود داشت. پیشاهنگان به همراه سررسد محترم به بالا رفتند. ابتدا همه ی پیشاهنگان از بالا رفتن و سر خوردن می ترسیدند اما بعد از اینکه جناب آقای قاجار روش بالا و پایین رفتن را توضیح دادند و خودشان سرسره را امتحان کردند، همگی بدون ترس شروع به سر خوردن کردند. آنقدر این کار برایشان لذت بخش بود که دیگر حاضر به پایین آمدن نبودند.

همزمان با بازی پیشاهنگان، من و فرشتگان به پیشنهاد خانم رئیسی شروع به جمع کردن پلاستیک و زباله های قابل بازیافت طبیعت کردیم. تا بتوانیم  سهم کوچکی در حفظ طبیعت داشته باشیم.

بالاخره نوبت فرشتگان شد که سر خوردن را تجربه کنند. فرشتگان هم مانند پیشاهنگان می ترسیدند اما با پیش قدم شدن من همگی به بالای کوه برای سرخوردن آمدند. سر خوردن از کوه تجربه ی واقعا هیجان انگیزی بود که دوست داشتم بارها و بارها آن را امتحان کنم. بعد از سرخوردن چندساعته به زور توانستیم پیشاهنگان را متقاعد کنیم که برگردیم.

پس از بازگشت از کوه و استراحت آماده خوردن ناهار شدیم.

خوراک مرغ بسیار خوشمزه ای که خانم ضرابیان زحمت آن را کشیده بودند بعد از آن همه بازی و خستگی از خوردن آن بسیار لذت بردیم.

پس از صرف ناهار پیشاهنگان مشغول فوتبال شدند. چنان بازی را جدی گرفته بودند که گویا مسابقات جام جهانی فوتبال در حال برگزاری بود و حاضر به تمام کردن آن در حالت مساوی نبودند. در همین حین فرشتگان اسم، فامیل بازی کردند که با برنده شدن من بازیمان به اتمام رسید.

بعد از تمام شدن جام جهانی پیشاهنگان، شروع به نوشتن گزارش هایمان کردیم و تصمیم داریم بعد از گزارش نویسی کلاس منطقه شناسی توسط سبحان را برگزار کنیم ودر پایان این اردوی هیجان انگیز را با حرکت به سمت شیراز به پایان برسانیم.

این اردوی پاییزی روحیه ی تازه ای به همه ی ما  برای شروع یک هفته جدید را داد.

و من مشتاقانه منتظر اردوهای فصل زمستان هستم.

 

گزارش از: نیلوفر زمانی