تأثیر جدایی و طلاق والدین بر فرزندان
مطالعاتی که بر روی رشد کودکان انجام شده بهطور معمول بر روی خانوادههایی بوده است که در آن پدر و مادر هر دو حضور داشته اند. اما بسیاری از کودکان در چنین بافتهایی رشد نمیکنند. در حقیقت حدس زده میشود حدود نیمی از کودکانی که امروز متولد میشوند بخشی از زندگی خود را در خانوادهای تک والد سپری کنند که یک عامل مهم تک والد بودن خانواده، طلاق است. آیا آثار طلاق بر فرزند دختر و پسر تفاوت دارد؟ و آیا رشد نقش جنسیتی این کودکان متفاوت با کودکان خانوادهای است که در آن پدر و مادر هر دو حضور دارند؟ پاسخ هر دو سئوال مثبت است.
به نقل از ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات، پس جای تعجب نیست اگر بلافاصله بعد از جدایی پدر و مادر، هم فرزندان پسر و هم دختر، بر مبنای جنسیت خود و به شکل خاص خود، مشکلاتی را تجربه کنند. یک اثر زیانبار طلاق بر رشد کودکان، وقفه در رشد نقش جنسیتی آنها است.
خانواده تک والد
اگر پس از طلاق، خانواده به صورت تک والد ادامه یابد معمولاً مسئولیت آن والد، سنگینتر و در نتیجه او مجبور به کاهش زمانی میشود که باید با فرزندان بگذراند. به دنبال شرایط جدید ممکن است والد مجبور شود به فرزندان مسئولیتهایی را در انجام امور خانواده واگذار کند و چه بسا این مسئولیتها از حد توان آنها بالاتر باشد و آنها را دچار اضطراب کند. آنچه مسلم است در این دوران ممکن است فرزندان به خاطر دوری از والدی که با آنها زندگی نمیکند دچار غم و اندوه شوند و عکسالعملهایی از خود نشان دهند.
در اکثر طلاقها سرپرستی کودکان به یکی از والدین واگذار میشود و سرانجام درصد بالایی از این والدین دوباره ازدواج میکنند. به طور کلی ازدواج مجدد والدین برای فرزندان که کم کم در حال انطباق خود با شرایط جدید پس از طلاق بودهاند، دوباره چالش برانگیز میشود؛ و آثار این چالش جدید در رفتار آنها بازتابش را نشان خواهد داد.
آثار طلاق بر پسران
واکنش پسران به طلاق معمولاً منفیتر از دختران است. مشکلات آنها اغلب شامل اختلالات رفتاری در خانه و مدرسه است و گاهی اوقات سرکشی آنها تا چند سال پس از طلاق نیز ادامه مییابد. رشد نقش جنسیتی در پسرانی که در خانوادههای بدون حضور پدر زندگی میکنند، دچار وقفه میشود؛ به ویژه اگر طلاق در اوایل کودکی پسر اتفاق افتاده باشد. این پسران نسبت به پسرانی که در خانوادههای عادی رشد میکنند کمتر طرز رفتار و گرایشهای جنس مذکر را از خود نشان میدهند اما اگر طلاق دیرتر اتفاق بیافتد و به ویژه اگر یک جانشین مذکر، مثل یک برادر بزرگتر، در خانه باشد این آثار کمتر مشهود است. هنگامی که فرزندان پسر تحت سرپرستی پدرشان قرار دارند معمولاً این آثار در آنها بسیار ناچیز است.
آثار طلاق بر دختران
اگر چه بیشتر پژوهشگران در این مورداتفاق نظر دارند که واکنش دختران به اندازه پسران منفی نیست، اما به هر حال دختران نیز با مشکلاتی روبرو میشوند. تغییر ناگهانی عاطفی که بلافاصله پس از جدایی پدر و مادر برای فرزندان پسر و دختر روی میدهد، به طور معمول در دختران زودتر از بین میرود؛ یعنی در مدت زمان نزدیک به دوسال اول بعد از جدایی. اما مشکلات دراز مدتتر دختران مانند رشد نقش جنسیتی ادامه خواهد داشت. در میان دخترانی که پدر در خانه حضور ندارد وقفه در رشد نقش جنسیتی تا قبل از ده سالگی کمتر اتفاق میافتد. اما در سالهای نوجوانی، دختران ممکن است به چند شکل رفتار مشکل دار از خود نشان دهند. به نظر میآید این دختران در تعامل با جنس مخالف همسن خود بیشتر مشکل داشته باشند. بعضی از آنان کمرو و خجالتی بار میآیند و از جنس مخالف کنارهگیری میکنند در حالی که بعضی دیگر رفتاری توأم با جلب توجه و تعامل افراطی با جنس مخالف از خود نشان میدهند.
واکنش فرزندان به ازدواج مجدد
ازدواج مجدد والدین، دامنه رفتار مشکل دار فرزندان، به ویژه دختران را گسترش میدهد. دختران نوجوانی که به مادرشان نزدیکند امکان دارد در وفق دادن خود با حضور یک ناپدری در خانه دچار مشکل شوند. اغلب در چنین شرایطی روابط آنها با مادر خصمانه و ستیزهجویانه میشود. آنها به طور معمول تمایل به کنارهگیری از ناپدری دارند. اما پسران گاهی اوقات، پس از مدت زمانی، حضور ناپدری را در خانه میپذیرند.
همیشه در دراز مدت آثار طلاق منفی نمیماند. سرانجام بسیاری از کودکان با شرایط جدید خانواده، چه تکوالدی باشد و چه ناپدری و یا نامادری به آن وارد شده باشد، خود را وفق خواهند داد. هنوز تمام عواملی که ممکن است باعث شوند این انتقال به راحتی و بدون درد سر انجام شود، شناخته نشدهاند ولی یک حقیقت مسلم وجود دارد و آن این است که فرزندان به طور مستمر به محیط امن و گرمای خانواده و همچنین حمایت از جانب بزرگترها نیاز دارند.
به نظر میآید نوع تعامل تکتک افراد چنین خانوادهای با همدیگر، در شرایط جدید، بسیار تعیینکننده باشد. فرزندان دوست ندارند در بافت جدید خود را فراموش شده و مطرود حس کنند. احساس اینکه با آمدن ناپدری و یا نامادری علاقه پدر یا مادرشان نسبت به آنها کمتر شده بر رفتار و عملکردشان چه در خانه و چه در مدرسه آثار منفی خواهد داشت، تا جایی که ممکن است سرانجام به رفتار ناهنجار متعدد اجتماعی آنها منجر شود. ناپدری یا نامادری هم دوست ندارند احساس کنند که وجود فرزندان همسرشان باعث بیتوجهی همسر نسبت به آنها میشود. آنچه در روابط افراد چنین خانوادههایی اهمیت بسیار دارد این است که مراقب باشند در رفتارِ خود با یک عضو خانواده، حس حسادت اعضای دیگر را تحریک نکنند و باعث برانگیختن حس انتقام جویی در آنان نشوند.
ازدواج مجدد امکان دارد شکلهای پیچیدهتری داشته باشد. برای مثال ناپدری و یا نامادری از همسر اولش فرزند یا فرزندانی داشته باشد که آنها را همراه خود به خانه جدید بیاورد. در حالت دیگر ممکن است از ازدواج مجدد یک والد با همسر جدیدش، فرزندی به وجود آید که شرایط سازگاری افراد خانواده را با هم باز هم حساستر و پیچیدهتر کند.
راهکارها
اگر بزرگترها آگاه شوند که ایجاد یک محیط سالم دارای نظم، و داشتن زندگی روزانه باثبات و پیشبینیپذیر، در انطباق همه افراد با شرایط جدید چه سهم بسزایی دارد، حتماً با احتیاط بیشتری رفتار خواهند کرد. چون در نهایت خود آنان هم از محیط مطلوب ایجاد شده سود خواهند برد.
کم نیستند ناپدریها و یا نامادریهایی که به اهمیت نقش خود واقفند و چنان با رفتار محبت آمیز، محترمانه و انسانی خود نقش مثبتی در خانواده ایفا و بچهها را چنان مجذوب خود کردهاند که در کنارشان احساس کمبود عاطفی فرزندان به صفر رسیده است. فرزندانی که شاهد رفتارِ منطقی پایدار، عادلانه، توأم با آرامش و حمایت عاطفی بزرگترها باشند سریعتر با محیط جدید خانواده سازگار میشوند و احساس تعلق بیشتری میکنند و عملکرد به هنجاری هم در خانه و هم در مدرسه، از خود نشان میدهند.
به نظر میآید برای پیشگیری از بزهکاری و ناهنجاریهای اجتماعی و وقوع جرم همانگونه که آموزشهای قبل از ازدواج برای جوانان ضروری است برای چنین والدهایی هم برگزاری دورههای آموزشی پیش از ازدواج مجدد، با تمرکز بر این نوع مهارتهای زندگی، از طرف سازمانهای مسئول، ضروری باشد.
مرتبط: