چه کسی پاسخگوی پرسشهای بنیادین بیماران است؟
تا ۲۰۰ سال پیش، اگر احضار روح و اجنه در فرآیند درمان به کار گرفته نمیشد، آن فرآیند «درمان طبیعی» نام میگرفت. اما حالا هر درمانی خارج از پزشکی مدرن «طبیعی» به نظر میرسد. مهم نیست این روشها از چین و هند آمدهاند یا از یونان و مکزیک؛ هرچه باشند، بهصرف مخالفت با پزشکی مدرن، طبیعی دانسته میشوند.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: همین امر باعث شده بازار مرشدهایی که با شربت یا سوزنشان همه امراض را شفا میدهند داغتر از همیشه باشد. آلن لوینوویتز توضیح میدهد که چه شد این دکانها راه افتاد و پزشکی چگونه میتواند دوباره اعتمادها را به دست آورد.
کدام درمانِ طبیعی؟!
تعجبی ندارد اگر با شنیدن طبیعیبودن طب سوزنی از کوره دربرویم و عصبانی شویم. «آخر چطور سوزنهای استیل ضدزنگ نازک که در بدن انسان فرومیکنند طبیعی محسوب میشوند؟!» غالباً آدمها از درمان طبیعی حمایت و به آن توجه میکنند، اما شنیدن خبرهای دردناک ناکامیمان را به خشم بدل میکند. خبر مرگهای بیدلیل کودکان و خانوادههایی که هزینههای هنگفت و خانمانبرانداز را صرف مناسکی کردهاند که جز امیدهای واهی ارمغان دیگری برایشان نداشته است. نباید برای شارلاتانهای درمانهای طبیعی که مرگ کودکان را موجب شدهاند دل سوزاند، همچنانکه نباید دلمان برای کارخانهدارانی بسوزد که بیرحمانه مُسکنهای حاوی مواد مخدر را توزیع میکنند و زندگی افراد بیشماری را به نابودی میکشانند. اما صاحبان کارخانههای داروسازی شیطان مجسم نیستند؛ هواداران طب طبیعی نیز جماعتی فریبخورده نیستند. با این حال، بهجد باور دارم اگر «جریان غالب پزشکی» برخی ویژگیهای درمان طبیعی- و درنتیجه، درمان فراطبیعی- را جدی بگیرد و افرادی که دل در گرو طب طبیعی دارند را سادهلوح و جاهل ننامد، کمک شایانی به خود خواهد کرد.
سرطان گرفتهام، چرا من؟
آرتور کلِینمن، روانپزشک و انسانشناس امریکایی، در کتاب خود، «روایتهای بیماری» (۱۹۸۸)، مینویسد تجربه رنج دو پرسش اساسی را برای فرد مطرح میکند: چرا من؟ (پرسشی که از گیجی و دستپاچگی میآید) و چه میتوان کرد؟ (پرسشی که به نظم و کنترل مربوط میشود). این پرسشها، بیش از آنکه پرسشهای زیستی باشند، مسائلی وجودیاند. آنکه به بیماری مبتلاست ماشین درهمشکسته نیست. زمانی که جسم آسیب میبیند، شما یا یکی از عزیزانتان هستید که در هم میشکنید و فرومیپاشید و نه فقط یک شیء. همین است که بیماران مبتلا به سرطان معمولاً سرطان را نوعی خیانت جسم توصیف میکنند. علائم بیماری نشانگر فروپاشی یک ارتباط صمیمانه و یا ازهمگسیختن پیوند اعتماد است. این فروپاشی در بدن فرد دنیا را برای او به جهنم بدل میکند، دنیایی که تا پیش از این مکانی نسبتاً امن و حتی در برخی لحظات خاص، بهشت بود. طب مدرن تعمداً از پاسخ به پرسشهای وجودی سر باز میزند. تنها پاسخ صادقانه به پرسش چرا من؟ این است: نمیدانیم. بیماران حتی وقتی پاسخ روشن است و برای مثال میدانیم که سیگار کشیدن علت سرطان ریه است، همچنان تعجب میکنند که چرا آنها مبتلا شدهاند، حال آنکه بسیاری دیگر گزندی نمیبینند. اشاره به محیط و ژنتیک هم دردی دوا نمیکند، چون همچنان میتوان پرسید چرا باید این ژنهای شوم نصیب من شود و چرا باید در چنین محیط نکبتی قرار بگیرم؟
ناتوانی طب مدرن در پاسخگویی
پاسخهای طب مدرن به پرسش چه میتوان کرد نیز غالباً قانعکننده نیستند. علت آن است که طب مدرن خود را به بیماری محدود میکند و نه به از بین رفتن اعتماد. وقتی بیمارید، میخواهید دوباره سلامتتان را به دست آورید، اما این همه ماجرا نیست. احتیاج دارید احساس امنیت کنید، احساس کنید دنیا و بدنتان دیگر به شما خیانت نخواهند کرد و مطمئن شوید، برای پیشگیری از خیانتهای بیشتر، همچنان تا اندازهای عاملیت دارید. دستان طب مدرن برای مواجهه با این لحظات حیاتی و حساس خالی است. طب مدرن چیزی برای عرضه ندارد تا توانمندتان کند. طب مدرن درباره جهانی سراسر هماهنگی و قدرتِ عاملیتمان در این جهان داستانسرایی نمیکند. بلکه برعکس؛ بیمار که میشویم، به دنیایی بیگانه پرتاب میشویم و از عاملیتمان محروم میمانیم. به این صحنهها توجه کنید: لامپهای فلورسنتی که نورشان چشمها را آزار میدهد، فلزات درخشان، دیوارهای سفید، فرمها، سؤالات، آزمایشها، منتظر ماندنهایی که نمیدانیم از پس آن چه به استقبالمان میآید، اطاعت کردنهای بیپایان آن هم زمانی که دنیا، از پیش، هرگونه قدرت اعمال کنترل را از ما ربوده است. باربارا اِرِنرایک در کتابش، علل طبیعی (۲۰۱۸)، این صحنهها را «آیینهای تحقیر» مینامد. پزشکان نسخهها را با دستخطهایی مینویسند که به ناخوانا بودن معروفند. این دستخطهای ناخوانا سمبل این حقیقتند که به شفافیت نیازی نیست. شرکتهای بی نام و نشان با روشهایی که بر ما پوشیده است دارو میسازند. دارو بر اساس اصولی کار میکند یا نمیکند، که بیشترمان درک روشنی از آن نداریم. حتی نام این داروها نیز به گوشمان بیگانه میآید. هر کدام را نیز تنها با پرداخت هزینههای هنگفت میتوانیم تهیه کنیم.
در گذشته، آیینها به نگرانیهایی پاسخ میدادند که ورای قلمرو علم پزشکی قرار داشتند. با کمرنگ شدن نفوذ و اقتدار مذهب، پاسخ دادن به دو پرسش چرا من و چه میتوان کرد بیش از پیش دشوار شد. چراکه دیگر نمیتوانستیم به این پرسشها پاسخهای فرامادی یا حتی وجودی دهیم. پارادایم طبیعیگرایی علمی که طب مدرن بر آن استوار است نیز نمیتواند این شکاف را پر کند. همین است که مردم خیانت وجودی بیماری را با رو آوردن به حوزههای دیگر پاسخ میدهند و اینجا همانجاست که طبیعت و طبیعی بودن پا به عرصه میگذارد.
درمانی طبیعی که در دسترس است
میتوان گفت «طبیعی»، در معنایی مهم، خلاصه این عبارت است: «بیرون از نظام غالب.» و در همین معناست که میتوان تنوع گیجکننده مداخلاتی را درک کرد؛ مداخلاتی که بسیاری از آنها تکنولوژیک هستند و ترکیبی نامتجانس از نظامهای متافیزیکی. «درمان طبیعی» حدی برای مداخلات تعیین نمیکند، آنهم مداخلاتی که براساس معیارهای نظاممند انتخاب شدهاند. این درمان اساساً از دل نیازهای اولیه انسان پدید آمده است. درمان طبیعی هر آنچه رنج را از میان میبرد گرد هم میآورد تا به آنها که رنجی را از سر میگذرانند کمک کند به دردهایی بپردازند که بیرون از حوزه زیستی قرار دارند. در پاسخ به پرسشهای چرا من؟ و چه میتوان کرد؟ است که استفاده از دستگاه میدان الکترومغناطیس نوساندار، ویتامینها، حمام با شویندههای شیمیایی، انرژیدرمانی و غذاهای آیورودایی معنا مییابند. تمامی این موارد بر عاملیت بیمار صحه میگذارند. همه افراد نیز به آنها دسترسی دارند. افزون بر این، درک این روشها به دانش عمیق زیستشناسی و شیمی نیاز ندارد. تمرینات تنفسی کمکمان میکند «جریان انرژی زندگی» را هدایت کنیم؛ سمزدایی، بدن را از مواد خطرناک پاک میکند؛ ویتامینها کمبودها را جبران کرده و سیستم ایمنی بدن را تقویت میکنند. برخلاف شیمیدرمانی و واکسنها، این روشها، مانند دعا خواندن، نهفقط یک بیماری خاص بلکه هر نوع رنج احتمالی را هدف قرار میدهند. چه میتوان کرد؟ کارهای زیادی میتوان انجام داد، و به نظر میرسد تمامی این کارها در حوزه کنترلتان قرار دارند. میتوانید با مواد غذاییای که در آشپزخانه دارید و خریدن دستگاه شارژر انرژی بدنتان را یکپارچه، متعادل، پاکسازی و از نو احیا کنید. این کار نیز به بیمه یا نسخه پزشک نیاز ندارد.
جایگاه جهان کوچکی به نام بدن در جهانی بزرگتر
«درمان طبیعی» از منظر متافیزیکی مجموعهای منسجم نیست. با این حال، نمیتوان برای واژه «طبیعی» و اساساً مفهوم طبیعی بودن جایگزینی ارائه کرد، چراکه این مفهوم در پاسخ به پرسش «چرا من؟» پاسخ وجودی قانعکنندهای در آستین دارد. بسیاری از نظامهای طبی باستانی بدن انسان را جهان کوچکی میدانند که در دل جهان بزرگتری قرار گرفته است، جهانی که خود از نظمی هماهنگ برخوردار است. تعادل ین و یانگ، که سلامت انسان در گرو آن است، بازتابی است از تعادل طبیعی کیهانی که سلامت ملتها و جهان طبیعی بدان وابسته است. رنج همواره نتیجه فاصله گرفتن از نظم طبیعی امور است. میتوان از رنج پرهیز کرد و برای این کار باید خود را از نو با نظمی هماهنگ کرد که هم فیزیکی و هم متافیزیکی است. شاید دیگر نتوانیم گناه را علت بیماری بدانیم، اما فعالیتهای غیرطبیعی که حکم گناهِ سکولارشده را دارند همچنان میتوانند علت بیماری باشند.
تهدید فناوری علیه جهانِ طبیعی
ما دائم با آسیبهایی مواجه میشویم که فناوری بر جهان طبیعی تحمیل میکند و پُر بیراه نیست اگر بگوییم بدن انسان مکانی برای این آسیبهای غیرطبیعی است. تغییرات زمینشناسی، در چشم بر هم زدنی، گونههای حیوانی را که میلیونها سال همچنان در حال زاد و ولد بودند از میان بردهاند. زبالهها راههای آبی باستانی را پوشاندهاند. زمین هر آنچه در درونش دارد را بیرون ریخته است و در آتش میسوزد. بخارها و گازها سیاره را گرم کردهاند. این تراژدیها، که خود محصول استفاده بیرویه از فناوری است، بدن زمین و لاجرم بدن انسان را تهدید میکند. زندگی در مجاورت کارخانهها و دیگر نمادهای صنعتی و کشاورزیِ دنیای مدرن میلیونها انسان را بیمار کرده است. درمان طبیعی «طب غربی» را مردود میداند، اما «طب غربی» استعارهای از جهان مدرن غرب است.
ظهور کووید۱۹ را بهراحتی میتوان با تکیه بر چارچوبهای نظامهایی طبیعی توضیح داد که مدرنیته غیرطبیعی آلودهاش کرده است. همهگیری این بیماری تنبیهی است بر استفاده بیرویه از طبیعت: تنبیهی برای بریدن درختان جنگلهایی که خفاشها در آن لانه میکنند، برای آمد و شد به مناطق دستنخورده حیات وحش و برای کشاورزی و دامداری صنعتی. حال که مسئله بهصورت امری دوقطبی مطرح میشود، بهتر نیست این بیماری را که خود محصول امری غیرطبیعی است با پدیدهای طبیعی درمان کنیم؟ چرا از رویکردهایی «غیرطبیعی» استفاده کنیم که وجودشان را وامدار نظامی هستند که مشکل با آنها آغاز شده است. اگر پرسش این است که چرا ما؟، پاسخ این است که، چون نظامهای طبیعی را بر هم زدهایم. چه میتوان کرد؟ باید همهچیز را به تعادل طبیعیاش بازگردانیم؛ خودمان و دنیا را به حالت نخست بازگردانیم.
به بیماران خود گوش دهید
وقتی سلامتمان دستخوش بحران میشود، احیاناً به چیزی احتیاج پیدا خواهیم داشت که اینسو هیون، متخصص اخلاق زیستی، «امید شفابخش» مینامد، نوعی مداخله پزشکی که نهتنها میتوان به کارآمدی آن امیدوار بود، بلکه به تولید معنا نیز کمک میکند. اخلاق پزشکی حکم میکند مراقب باشیم امید شفابخش به امید واهی یا سخنان دروغ نینجامد. این بدین معناست که علم پزشکی از منظر معرفتشناسانه باید صادقانه به حدود حوزه اعمال قدرت خویش و پاسخهایی که میتواند به پرسشهای افراد دهد اعتراف کند. درمانگرانی مانند لانکستر با چنین محدودیتهایی مواجه نیستند، اما همانطور که کلاینمن و دیگر پزشکان نشان دادهاند، وقتی مردم بیمار میشوند یا نگرانند که بیمار شوند، نباید برای درمان پزشکی و رهایی از دردهای وجودی خود درمانگران طبیعی را مرجع خود قرار دهند. طب غربی نیز نباید هزینه و کارآمدی داروها را اولویت نخست قرار دهد، گرچه بهراحتی میتوان این دو عامل را اندازه گرفت. درعوض، باید بیش از همه به انسان بودن بیمار توجه کند. پزشکان باید فرصت کافی در اختیار داشته باشند تا به بیمارانشان گوش دهند. نهفقط بدین دلیل که این گفتگوها به پزشک اجازه میدهد بیماری را راحتتر تشخیص دهد و مداوا کند، بلکه بدین دلیل که دعوت از بیمار و گوش سپردن به داستان او بخشی از فرآیند درمان است. ضرورتی ندارد جریان غالب پزشکی طبیعیگرایی علمی را کنار بگذارد و طب طبیعی را بر جای آن بنشاند. این امر اساساً امکانپذیر نیست چراکه طب طبیعی با آغوشی باز هرچه را در تقابل با جریان غالب پزشکی است میپذیرد و بیشتر به کیسهای با محتویات متضاد میماند که بیمار با چشمانی بسته دست در آن فرومیبرد تا شانس خود را بیازماید. طب مدرن میتواند به ضرورت دلگرمیهایی از جنس متافیزیکی توجه کند. این امور توضیح میدهند چرا بیماران با وجود این حجم از تناقضات همچنان در جستوجوی داروهای طبیعیاند.
منبع: ایسنا
مرتبط: