اردوی دو روزه روستای برشنه – ۹۸/۴/۶
گزارش و عکسهای تهیه شده توسط پیشاهنگان | گزارش و عکسهای تهیه شده توسط مربی | |
گزارش اردوی دو روزه پیشاهنگی روستای برشنه | ||
شروع اولین اردوی دو روزه ی پیشاهنگان راًس ساعت ۱۴:۴۵ در تاریخ ۹۸/۰۴/۶ با حضور پیشاهنگان و فرشتگان با شور و هیجان در بلوار چمران به چشم همگان آمده بود. با وجود مشغله ی فراوان و همچنین کسالت خانم ضرابیان عزیز ایشان به بنده لطف کردند و به عنوان کمک زودتر در محل اجتماع، درب خانه ی جهانگردی حاضر شدند تا پیشاهنگان را از خانواده ها تحویل بگیرند و برنامه ی اردو را به والدین عزیز تقدیم کنند. اردویی که گذشت بسیار برای ما مربیان دشوار بود چرا که به علت مشغله ی مربیان، تنها من و جناب قاجار سر رسد محترم در اردم حضور داشتیم، در عین حال تعداد پیشاهنگان جدید و تازه وارد شده نیز کم نبود، و همین امر توان و رمق بیشتری از مربیان می گرفت. بماند که در عین حال باید به تنهایی بحث مدیریت بازی ها و آموزش ها را در دل طبیعت طبق برنامه رو به جلو می بردم. در حین جمع شدن پیشاهنگان، والدین تازه را می دیدم که سعی در دلگرم کردن پیشاهنگانشان داشتند. نکاتی را به آن ها گوش زد می کردند و همچنین دل نگران بودند… این مسائل طبیعی است. ای کاش که والدین بچه های من نیز، پیشاهنگ می شدند. دوست دارم بعد از ۱۰ سال خدمت در پیشاهنگی از طریق این گزارش به والدین دل سوز پیشاهنگان قشنگم بگم که باور داشته باشند پیشاهنگان عزیز من مطلقاً کودک و نا توان نیستند و سرشار از توانمندی، آگاهی و دانایی هستند و شدیداً نیاز است که والدین باورشان کنند. و باز این نکته را مطرح می کنم که ای کاش والدین پیشاهنگان نیز پیشاهنگ بودند. در میان این هیاهو از حضور یکی از پیشکسوتان ( پیشاهنگ با سابقه و مهربان ) خانم مهشید فیروز آبادی بسیار خوشحال شدم. ایشان به عنوان کمک مربی خیلی لطف کردند با وجود مشغله ی زیادی که داشتند دعوت پیشاهنگی رو قبول کردند و به جمع این اردو پیوستند. با اندکی تاخیر از خانه ی جهانگردی به همراه پنج جوخه ، پسران ( شیر، فیل، عنکبوت ) و دختران (پروانه و گربه که ادغام شده بودند. و آهو ) سوار میدل باس شده و به سمت روستای برشنه حرکت کردیم. در مسیر بسیار پر انرژی و شاد بودیم، فریاد شادی خواندیم. سر دسته ی فریاد شادی خواندن ها ستاره، سپهر و نیما بودند و مانند یک لیدر سایر پیشاهنگان را به وجد می آوردند. برای متولدین تیر ماه در ماشین دست زدیم . عضو جدید تارا خودش را معرفی کرد و مسیر را با فریاد شادی خواندن و بازی کردن به پایان رساندیم. با رسیدن به محل اردوگاه ( روستای برشنه ) پیشاهنگان به صف و به خط از اتوبوس پیاده شده و با فرمان سرجوخه هایشان برای برپایی اردوگاه وارد باغ مورد نظر شدند. جوخه ها با نظم و ترتیب در محل چادر های خود شروع به انداختن زیرانداز ها شدند و با کمک سرجوخه ها و معاون جوخه های مهربون به برپایی چادر مشغول شدند. در این میان سر رسد محترم جناب آقای قاجار هم زمان تدارکات را به جوخه ها می رساندند و پیشاهنگان لوازم و وسایل مورد نیازشان را از ایشان تحویل می گرفتند و به طور مستقیم بر برپایی چادر ها نظارت داشتند. پس از اتمام مراحل زدن چادرهای پیشاهنگان میان وعده خود را که موز بود صرف کردند. نیما نورائی سرجوخه شیر و محمد حسن- شهپری سرجوخه ی فیل به برپایی پرچم اردوگاه پرداختند. با تکمیل اردوگاه و برافراشته شدن پرچم در اردوگاه ، کلاس آموزش آشپزی برای پیشاهنگان ارشد تر و برای جویندگان و پیشاهنگان جدید کلاس کمپینگ و پوشش مناسب و نحوه گرم نگه داشتن خود در کمپینگ و … را برگزار کردیم. خانم لطفی (الهی) یکی از عزیزانی بودند که در این جمع ما را یاری کردند و جهت کمک به سر رسد در اردو حاضر بودند (در بخش تدارکات). در کلاس آشپزی نیز حضور داشتند و زمانی که شام خوشمزه و لذیذ اردوگاه توسط پیشاهنگان ارشد (که اکثرا سرجوخه ها و معاون جوخه ها بودند) آماده می شد خانم لطفی نیز به پیشاهنگان در صورت نیاز کمک می کردند. در همین حین جویندگان و تازه وارد شدگان پیشاهنگی کلاس مهارت های کمپینگ خود را تمام کرده و وارد کلاس منطقه شناسی شده بودند. با اتمام کلاس ها، همگی آماده برای خوردن شام شدیم. با وجود حضور پیشاهنگان جدید که تعدادشان هم کم نبود، و بلطبع باعث سختی بیشتر در کار مدیریت سرجوخه ها می شدند، سرجوخه ها از همراهی و آماده باش بودن پیشاهنگان جدید بسیار راضی بودند. من نیز لذت بردم و به شخصه رضایت خوشایندی از حضور اعضای جدید داشتم. پیشاهنگان جدید، کاملا آماده برای حضور در جوخه هایشان بودند و اشتیاقشان برای یادگیری ، نظم و اطاعت، به من انگیزه می داد. پس از صرف شام (دوپیازه آلو) آماده شدیم برای مراسم آذرگاه، جناب قاجار عزیز زحمت برپا کردن آتش را کشیدند. در این فاصله ابتدا فرشته ها و سپس پیشاهنگان به سرویس بهداشتی رفتند و آنقدر در انجام این پروسه فریاد شادی خواندیم، شیطنت کردیم و گپ و گفتمان داشتیم که برای همه زمان مفرحی تلقی شده بود و اکثراً در گزارش خود آورده بودند که بعععععددد از شام به همراه خانم قاجار به دستشویی رفتیم… لذت شاد بودن تا کجا … مراسم آذرگاه به عهده سرجوخه ها و معاون جوخه ها بود ( ستاره، راحله، سروش، نیما، محمد حسن ) هر پنج نفر به عنوان مجری، مراسم را با هماهنگی قبلی آغاز کردند. ابتدا دور آتش حلقه زدیم و شعر و فریاد شادی خواندیم. در این میان شیطنت هایی برای بیشتر جذاب شدن مراسم از طرف من رد و بدل می شد. برنامه ای که مجری ها چیده بودند با معرفی اعضا شروع شد و قرار بود که از خودشان بگویند. از مهارت هایشان، توانمندی هایشان و … تاچشم بر هم زدیم مراسم تمام شد و همگی به چادرهایشان رفتند و خوابیدند. در اطراف محل اردوگاه جشن سرور و عروسی بر پا بود صدای موزیک بسیار بلند بود و کاملا مشخص بود که جوخه ها در چادر های خودشان نیز این سرور را برپا کردند از آنجایی که برای پیشاهنگان در نیمه شب باید آماده باش باشم، بیرون از چادر خوابیده بودم و تکان خوردن چادر ها برایم گویا بود. فردای آن شب سپهر اعتراف کرد که موزیک پخش شده هیجانات درونی جوخه ی فیل را به نمایش گذاشته بود. بیدار باش اردوگاه برای تاریخ ۹۸/۴/۷ ساعت ۷ صبح بود. با الطاف ملوکانه ی پیشاهنگان عزیزم ساعت ۵:۳۰ بامداد با صدای جوخه های آماده در محوطه ی اردوگاه از خواب ناز و شیرینم بلند شدم؛ بلاجبار با خونسردی هرچه تمام بیدار شدم و به تنبیه سرجوخه ها پرداختم. باشد که رستگار شوند و درس عبرتی برای سایرین باشد. پس از درس عبرت گرفتن بچه ها، شروع به ورزش صبحگاهی کردیم و تا می توانستم و در توانم بود دواندمشان سپس برای مراسم پرچم آماده شدیم، جوخه ها را بازدید کردم و به صرف صبحانه مشغول شدیم. به علت نخوابیدن جوخه فرشته ها، سه تن از فرشته های جوخه ی گربه و پروانه سرگیجه گرفتند و در مراسم پرچم نتوانستند حاضر شوند. صبحانه کره و مربا بود و همگی با کمال میل به خوردن آن مشغول بودند. پس از صرف صبحانه کلاس طریقه ی امداد و کمک به نجات پرندگان توسط پیشاهنگ ممتاز ما محمد حسن شهپری آغاز شد. آقای شهپری ازپیشاهنگان خوب و فعال هستند که همیشه داوطلب برای آموزش و کمک به مربیان، درصحنه حاضر است و مایه ی افتخار من نیز می باشد که با آوردن یک کبوتر مرده به عنوان نمونه کلاس عملی پرباری برگزار کردند. پس از آن کلاس گره ی درجه ۲، برای پیشاهنگان ارشد و رده ی جویندگان برگزار شد. سپس به بازی پرداختیم و کل اردوگاه وسطی بازی کردیم. بسیار لذت بردیم و بعد از بازی وسطی، میان وعده هندوانه خوردیم و بسیار چسبید. سپس با شلنگ به جان ما افتادند و شروع به آب بازی کردیم روز بسیار دلپذیری بود. در آن هوای گرم آب بازی بسیار لذت بخش بود. با رسیدن زمان ناهار که خانم الهی زحمت طبخ آن را کشیده بودند (خوراک لذیذ مرغ) همگی به صرف ناهار پرداختیم و کم کم آماده ی جمع کردن اردوگاه شدیم. پیش از آن به نوشتن گزارش پرداختند و مراسم پرچم و اهدای جوایز را به جا آوردیم ، همچنین جوخه های برتر اردوگاه اعلام شدند و افراد برتر معرفی شدند. پیشاهنگان جدید تارا ، آرمین ، پریا ، سینا و پیشاهنگان قدیم سپهر ، محمد حسن بسیار در عملکرد موفق بودند. به شخصه از حضورشان در اردوی گذشته خرسند و خوشحال بودم. پس از جمع کردن اردوگاه و سوار شدن به سمت شیراز حرکت کردیم . با وجود تحرکی که تمام اعضای اردوگاه در این دو روز داشتند همچنان با انرژی هرچه تمام به خواندن فریاد شادی پرداختند در راه پیشاهنگان با خواندن فریاد شادی آقای قاجار چه مرد خوبی ، برامون می خره بستنی چوبی… با قدرت هرچه تمام از سر رسد محترم بستنی گرفته و به اهداف خود رسیدند. من به پشتکار پیشاهنگان گلم افتخار می کنم، بی سابقه هست که برای یک بستنی هنجره ی یک انسان قادر به تولید صدا ، دیگر نباشد و صدای انسان بگیرد… این جاست که می گویند سر و جان فدای شکم… با ربع ساعت تاخیر به خانه جهانگردی رسیدیم و خاطره ی زیبای این اردو را با خود به خانه بردیم. خطاب به والدین : به پیشاهنگان اعتماد، عشق و احترام هدیه کنید. لایق تک تک این کلمات هستند. گزارش : نیلوفر قاجار
با سلام ما امروز یک اردو ۲ روزه داریم و ساعت ۳ راه افتادیم و بعد سوار میدل باس شدیم و به سمت مقصد که روستای برشنه بود راه افتادیم. در راه فریاد شادی هایی خواندیم و در راه خانم قاجار درباره ی نت نویسی و گزارش نویسی توضیحاتی دادند و یادم رفت که بازی کی کیی کجا بازی کردیم و بعد از چند دقیقه به مقصد رسیدیم که مقصد روستای برشنه بود رسیدیم و از اتوبوس وسایل ها را به پایین منتقل کردیم و چادر زدیم و بعد که اردوگاه بر پا شد ما رفتیم آموزش آشپزی و کوچکترها آموزش کمپینگ را دیدند و بعد گفتند : ((که بروید مسواک و کیسه خواب را پهن کنید و بخوابید.)) و ما خوابیدیم که من و محمد حسن خوابمان نبرد و نخوابیدیم راستی در یکی از باغ ها مجلس عروسی بود و من و محمد حسن توی چادر قر دادیم و خوابیدیم و یادم رفت ما شام خوردیم و بعد مراسم آذرگاه و بعد از مراسم آذرگاه به دستشویی رفتیم و بعد خاموشی را زدیم و صبح شد و ما خانم قاجار را بیدار کردیم و آن هم تلافی کرد و دور اردوگاه مارا دواند. بعد مراسم پرچم را اجرا کردیم و بعد از آن من آموزش گره به بچه ها دادم و بعد بازی کردیم. اسم بازی ها : وسطو، دستمال گردن کشی و خیس کردن بود. در بازی به ما خیلی خوش گذشت یک ناهار خوب و خوشمزه خوردیم و بعد به ما گفتند که گزارش بنویسید و من سپهر نجابت الان دارم گزارش گزارش : سپهر نجابت |