اهدای اعتماد به نفس کاذب با چاپ کتاب اختصاصی کودک

نسل پدر و مادر‌های فعلی بچه‌های دهه ۵۰ و ۶۰ هستند که سعی می‌کنند محرومیت‌های کودکی خود را در زندگی فرزندانشان جبران کنند و برای همین به هر مد و پدیده جدیدی برای کودکان متوسل می‌شوند.

با شنیدن داستانِ اختصاصی کودک، چه تصویری در ذهن‎تان ایجاد می‎شود؟ وارد یکی از سایت‎های فعال در این حوزه می‎شوید. اسم و جنسیت فرزندتان را وارد می‎کنید؛ از بین طبقه‎بندی‎های محدود، ویژگی‎های شخصیتی و موارد دوست‎داشتنی‎اش را انتخاب می‎کنید.

فرض بر این بوده است که همه بچه‎ها در پنج، شش ویژگی شخصیتی مثل باهوش و شجاع بودن مشترک‎اند؛ صورتی و آبی و چندرنگ دیگر را دوست دارند و همه‎شان عاشق فضانوردی و دایناسور‌ها هستند. اگر از این مرحله یکسان‎سازی سربلند بیرون بیایید، یک متن چندخطی مهرآمیز خطاب به فرزندتان می‎نویسید و عکسش را برای قرارگرفتن روی جلد آپلود می‎کنید. چندثانیه بعد داستان‌تان آماده است. الگو، از پیش مشخص است. قصه نوشته شده است، فقط اطلاعات مختصری که شما از فرزندتان به سایت می‎دهید، در جا‌های خالی قرار می‎گیرد.
این، همه آن‎چیزی است که باید از کلمه «اختصاصی» توقع داشته ‎باشید. در تعریف‎تان از «کودک» هم باید تغییراتی بدهید، چون احتمالا طبق تصور شما که تصور درستی هم هست، داستانِ مناسب کودکِ سه‎ ساله با قصه‎ای که برای هفت ‎ساله‎ها می‎خوانند باید متفاوت باشد، ولی چنین دسته‎بندی در بیشتر این کتاب‎ها وجود ندارد. تصویرسازی‎های پررنگ‎ولعاب، ظاهرِ کار را چشمگیر کرده ‎است، ولی محتوا سطحی، ساده‎انگارانه و صرفا پندآموز است، چون اصلا قرار نبوده است یک محصول ادبی تولید شود؛ صرفا هدیه غافل‎گیر کننده‎ای است که نباید چندان روی «کتاب»، «داستان» و «اختصاصی» بودنش حساب کنید.

بچه‌های طلبکار و والدینی که فقط سرویس می‌دهند

ماجرای چاپ کتاب اختصاصی برای کودکان، با قیمت آن‌چنانی با محوریت اسم و چهره بچه‌هایی که توانایی خواندن ندارند یا نوزادانی که هیچ درکی از محتوای کتاب ندارند، حتی اگر خوب و مفید باشد غیر از جنبه‌هایی مثل محتوای کتاب، اختصاصی نبودن اش و شگرد‌هایی که باعث می‌شود به‌جای محصولی فرهنگی با یک ابزار درآمدزایی طرف باشیم از منظر انگیزه‌های والدین هم قابل بررسی است. این‌که چرا پدرمادر‌های امروزی که گاهی حوصله بازی با بچه، آموختن درس زندگی هنگام تفریح و شادی و گفتن قصه و خاطره برای بچه را ندارند و حتی رفتارشان هم الگوی خوبی برای بچه نیست، دست به چنین کاری می‌زنند، می‌تواند ناشی از میل عجیب مادر و پدر‌های متولد اواخر دهه ۵۰ و ۶۰ به فراهم کردن همه چیز برای کودکان باشد.
کسانی‌که در روز‌های کودکی در خانواده‌های پرجمعیت بزرگ شده و طعم محرومیت‌ها را چشیده‌اند حالا هرچیزی را که مد روز باشد بدون درنظر گرفتن جنبه‌های مختلف برای فرزندشان فراهم و به جای محبت و توجه فقط هزینه می‌کنند. روزی پدر و مادر‌ها با این‌که بچه‌شان اسم پایتخت کشور‌ها را حفظ کند، پز می‌دادند؛ بعد‌ها شعر و سرود مهدکودکی خواندن بچه‌ها مد شد؛ بعد کار رسید به عکس آتلیه‌ای گرفتن از بچه‌ها. حالا هم اگر بچه یکی از فامیل کتاب اختصاصی داشته باشد مادر و پدر، آینده بچه خودشان را در خطر نابودی می‌بینند. بهترین بسته‌های آموزشی، بهترین حمایت‌ها، بدون آن‌که نیاز واقعی بچه‌ها باشد و بدون این‌که مهارت حل مسئله، خوداتکایی و توانمندی را درآن‌ها پرورش دهد برای بچه‌ها فراهم می‌شود. پدر و مادر‌ها سرویس دهنده‌های محض هستند و بچه‌ها طلبکار همیشگی. این‌چنین بچه‌هایی چطور می‌خواهند وارد جامعه شوند وقتی حتی کتابی به نام آن‌ها و با شخصیت آن‌ها چاپ و از کودکی به آن‌ها آموزش داده شده است که تو مرکز زندگی هستی و همه باید در خدمت تو باشند. بدون تلاش قهرمان زندگی پدر و مادرت هستی و هرچیزی برایت فراهم است.
منبع: خراسان
مرتبط: